(اکنون) جسد (قدیمی) پادشاه را اینجا بسوزانید
و چتر سلطنتی را بالای سر این (مرد) بتابان. 13.
با این ترفند (او) جوگی ها را کشت
و پادشاه را به بهشت فرستاد.
غصه (پادشاه) به همه مردم نشان داده شد
و فریاد یک دوست در کشور. 14.
مردم به هیچ وجه تفاوت را درک نکردند
پادشاه ما چگونه کشته می شود؟
با چه ترفندی جوگی ها حذف شده اند
و (چگونه) چتر روی سر میترا تاب می خورد؟ 15
دوگانه:
(او) پادشاهی خود را به دوستش گاربی رای بخشید.
شاه را به همراه جوگی ها کشت و به کار او رسیدگی کرد. 16.
در اینجا فصل 388 از Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.388.6939. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاهی به نام سوباهو سن گوش می داد
که بسیار خوش تیپ و زیبا و با فضیلت بود.
سوباهوپور (شهر) او زیبا بود
هیچ شهر دیگری مانند آن وجود نداشت. 1.
ماکاردوج (الهه) ملکه او بود،
که در روستاها زیبا به حساب می آمد.
هیچ زن دیگری مانند او وجود نداشت.
پیش از این اتفاق نیفتاده و نخواهد شد. 2.
او پادشاه دهلی را دید
و بدین ترتیب پیام را به صورت کتبی ارسال کرد.
شما خودتان به این مکان صعود می کنید
و پادشاه را ببر و مرا ببر. 3.
اکبر (شاه) با شنیدن این سخن برخاست
و با سرعت باد به جلو حرکت کرد.
هنگامی که پادشاه (از آمدن پادشاه) شنید،
سپس (ملكه) به شوهرش گفت. 4.
ای راجان! از اینجا فرار نکن
جنگ در مقابل میدان جنگ.
من تو را ترک نمی کنم.
ای ناث! اگر بمیری با تو می سوزم. 5.
در اینجا شاه صبور بود
و نامه را ("نوشته") آنجا فرستاد.
وقتی لشکر پادشاه رسید،
آن وقت دیگر راه حلی باقی نمی ماند. 6.
وقتی شاه در جنگ مرد،
سپس مردم فرار کردند.
سپس پادشاه ملکه را بست.
با این ترفند به خانه میترا رفت.7.
در اینجا فصل 389 از Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.389.6946. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاهی که به نام باهولیک گوش می داد.
دیگری مثل او نبود.
خانواده (او) دختری به نام گوهارا رای داشتند