او در هنگام مرگ چنین صحبت کرد.
«هر چه او در هنگام مرگ گفت، من مصمم هستم که ادامه دهم.(30)
(او گفته بود) داستان مرا به شاه بگو
او به من گفت که به راجا بگو که در خانه بماند.
این ملکه ها را اذیت نکنید
نه برای نگه داشتن رانیان در مصیبت و نه ترک سلطنت.(31)
بعد یک چیز به من گفت
سپس او به من گفت که اگر راجا از اطاعت خودداری کند.
بعد بهش بگو
«سپس باید به او بفهمانم که تمام فواید مراقبه او ساقط میشود» (32).
آنچه او (بیشتر گفت) بعداً خواهد گفت
چه چیز دیگری به من گفت، بعداً به شما خواهم گفت. اول تمام هوس های تو را ریشه کن می کنم.
حالا به حرف من گوش کن
اكنون اگر به آنچه به تو ابلاغ كردم عمل كردى، حكومت تو ادامه خواهد داشت (33)
دوهیرا
شما فرزندان، پسر و همسر جوان خود را پشت سر می گذارید،
شما به من بگویید که چگونه حکومت شما می تواند ادامه یابد.(34)
فرزندان روی زمین می چرخند، همسرش گریه می کند
بندگان و خويشاوندان گريه مى كنند، اكنون چه كسى بر آن حكومت خواهد كرد؟» (35)
چوپایی
همه شاگردان (جوگی) خوشحال شدند.
(از طرف دیگر) شاگردان بسیار خوشحال می شدند و ضعیفان چاق می شدند.
(آنها فکر می کردند که) جوگی گورو پادشاه را جوگی می کند
(آنها فکر می کردند) به زودی یوگی راجا را با خود می آورد و از در به خانه برای گدایی غذا می فرستد.(36)
دوهیرا
"راجا باید با لباس یوگی می آید و با ناث یوگی همراهی می کند."
اما احمق ها نمی دانستند چه بر سر یوگی آمده است.(37)
فرزندان، پسران، خانم های جوان و خدمتکار، همه از راجا التماس می کردند که ترک نکند.
همه گریه میکردند و میپرسیدند: «چرا ما را ترک میکنی؟» آیا بر ما رحم نمی کنی؟» (38)
(راجا پاسخ داد) "گوش کن، ای رانی ها،
من از طریق حکمت ودا به شما خواهم گفت.(39)
چوپایی
مادر با کودک بازی می کند،
مادر با شادی کودک را وادار به بازی می کند اما مرگ در سایه است.
مادر هر روز می فهمد که پسر (من) در حال بزرگ شدن است،
او از اینکه کودک را در حال رشد می بیند خوشحال می شود، اما مرگ را نزدیک و نزدیکتر نمی بیند.(40)
دوهیرا
مادر، همسر و فرزندان چیست؟ آنها فقط تجسم هستند
از عناصر پنج گانه که در پایان مقید به فرقه است.(41)
چوپایی
وقتی یک موجود برای اولین بار به دنیا می آید،
وقتی انسان به دنیا می آید، کودکی خود را در بدو تولد از دست می دهد.
در جوانی، سوژه به انجام رذایل ادامه می دهد
در دوران جوانی به خوشگذرانی می پردازد و هرگز سعی نمی کند به ریشه های خود پی ببرد.(42)
دوهیرا
وقتی پیر میشود، بدنش شروع به لرزیدن میکند، زیرا در مورد نام فکر نکرده بود.
و چون دعاى الهى ندارد، رذایل بر او قدرت مىبخشد (43)
رسیدن به قلمرو مرگ، نه پسران، نه پیر،