ای زن! شوهر بعدی شما زنده است
اگر اول قاضی را بکشی،
(سپس) بعد از آن با من معامله کن. 4.
پس از شنیدن (این) سخی به او گفت
که پادشاه به من چنین گفته است.
اگر اول قاضی را بکشی،
بعدش دوباره منو بگیر 5.
(آن) زن این را شنید و در ذهن خود نگه داشت
و با هیچ زن دیگری شریک نشد.
شب که قاضی آمد
پس شمشیر خود را بیرون آورد و خوابیده را کشت. 6.
سرش را ببرید
و (پیش از) پادشاه را عرضه کرد.
(و شروع كرد به گفتن) من قاضى را براى تو كشتم.
حالا هر چقدر که می خواهید با من لذت ببرید.7.
وقتی شاه سرش را دید
بنابراین ترس زیادی در ذهنم وجود داشت.
(با این فکر که) که طولی نکشید که شوهرش را بکشد،
پس مرد فرعی (عاشق) در مقابل او چه ملاحظه ای دارد. 8.
سخنان «ذکر ذکر» را به (آن) زن گفت
(و سپس گفت) من از اغماض تو دست برداشتم.
ای زن گناهکار! شوهرت را کشته ای
برای همین خیلی میترسم. 9.
ای گناهکار! حالا شما برو اونجا
جایی که شوهرت را با دست خود کشته ای.
الان همه آرایشت لعنتی شده
ای بی شرم! تو هنوز زنده ای 10.
دوگانه:
برای من که با کشتن شوهرش کار بسیار بدی انجام داده ام،
(او) با چاقو زدن (چاقو زدن) نمی میرد و همچنان بی باک زندگی می کند. 11.
بیست و چهار:
با شنیدن این سخنان (او) زن بسیار عصبانی شد
و با خجالت به خانه برگشت.
سر شوهر در همان خانه (پادشاه) مانده بود
و اومد خونه و همینجوری شروع کرد به زنگ زدن. 12.
صبح همه مردم را صدا زدند
و کازی مرده را به همه نشان داد.
جایی که جریان خون نهفته بود،
او شروع به جستجو در همان مسیر کرد. 13.
هر جا که جریان خون رفت،
بسیاری از مردم به او نگاه کردند.
همه آنجا ایستادند
آنجا که (او) با دست سر (قاضی) افتاد. 14.
همه سر بریده را دیدند
(و پنداشت که) این پادشاه قاضی را کشته است.
او را بستند و به آنجا بردند.
جایی که جهانگیر نشسته بود (با برگزاری دادگاه). 15.
(همه) ابتدا کل بریتانیا را به (پادشاه) گفتند