او نزدیک بود از صندلی خود در ارابه بیفتد که اسب های تند سرعت خود را نشان دادند و فرار کردند. 1864.
دوره
دیراجوان (سری کریشنا) ارابه را از بازو گرفت و او را در ارابه دراز کشید.
خود کریشنا با گرفتن بازوی ارابهبان و کنترل ارابه، آن را در حین مبارزه به حرکت درآورد. 1865.
SWAYYA
بالاراما که ارابه سوار (لرد کریشنا) را روی ارابه ندید، عصبانی شد و به او (شاه جاراساندا) گفت:
وقتی بالرام ارابه سوار بر ارابه کریشنا را ندید، با عصبانیت گفت: «ای پادشاه! همان گونه که بر لشکر تو غلبه کردم، پس از فتح تو نیز بر طبل پیروزی کوبیده خواهم شد.
یک احمق با ارباب چهارده نفر دعوا می کند و خود را پادشاه می خواند.
«ای احمق! شما که خود را پادشاه می نامید، با پروردگار تمام چهارده جهان می جنگید و دقیقاً مانند کرم ها و حشرات کوچک ظاهر می شوید، بال هایی به دست می آورید که سعی می کنند با شاهینی که در آسمان پرواز می کند رقابت کنید.1866.
«امروز شما را ترک می کنم، با پروردگار چهارده عالم نجنگید
سخن حکیمانه را بپذیر و نادانی خود را رها کن
"باور کنید که کریشنا محافظ همه است
پس باید اسلحه هایت را رها کنی و فوراً به پای او بیفتی.»1867.
چاوپای
وقتی بولارام اینطور گفت
(پس) پادشاه با نگاهی عصبانی به بدن (خود) نگاه کرد.
پادشاه گفت (همین الان) همه را بکش،
وقتی بلرام این سخنان را گفت، پادشاه خشمگین شد و گفت: «همه را خواهم کشت و کشتریا هستم، از شیرفروشان نمی ترسم.»1868.
SWAYYA
با شنیدن این گونه سخنان شاه، همه رزمندگان یادوا از خشم شدیدی پر می شوند.
کریشنا با شنیدن این سخنان پادشاه از خشم پر شد و بدون تردید بر او افتاد.
شاه (جاراسندها) نیز در میدان جنگ تیر و کمان گرفت و سر کسانی را که بر زمین افتادند جدا کرد.
پادشاه کمان خود را در دست گرفت و سربازان را خرد کرد و آنها را بر زمین انداخت به گونه ای که گویی با وزش باد شدید، میوه درخت بل فرو ریخته است. 1869.
شاه که ارتش را نابود می کرد، هیچ چیز مهمی را در نظر نمی گرفت
اسب های شاه از سر تا پا از خون اشباع شده اند
او بسیاری از ارابه سواران را از ارابه های خود محروم کرده است
اندام جنگجویان مثل بذری که کشاورز پراکنده کرده روی زمین پراکنده است.1870.
بالاراما با دیدن این نوع مخالفت (وضعیت) با سری کریشنا عصبانی شد.
کریشنا و بالرام با دیدن یکدیگر به این شکل، هر دو به شدت پر از آتش خشم شدند و برای نبرد به جلوی دشمن رسیدند و از ارابهداران خود خواستند که ادامه دهند.
این قهرمانان در حالی که اسلحه های خود را در دست داشتند و زره پوشیده بودند و همچنین با خشم شدید مانند آتش به نظر می رسیدند.
و با دیدن هر دو قهرمان، به نظر می رسید که دو شیر باعث فرار آهو در جنگل می شوند.1871.
در همان زمان، کریشنا تیر و کمان خود را در دست گرفت و ضربه ای به شاه زد.
سپس با چهار تیر، چهار اسب شاه را کشت
او با خشم شدید، کمان شاه را پاره کرد و ارابه او را نیز متلاشی کرد
پس از آن پادشاه با گرز خود به گونه ای پیشروی می کند که اکنون آن را شرح می دهم. 1872.
پادشاه نیرومند پیاده شتافت و گرز را به بالارام انداخت و او را کشت.
پادشاه که پیاده راه میرفت، با گرز خود ضربهای به بالرام زد و تمام خشم او برای رزمندگان آشکار شد.
بالاراما (از ارابه) پرید و روی زمین ایستاد. تصویر او را شاعر شیام چنین بیان کرده است.
بالرام پرید و پایین آمد تا روی زمین بایستد و پادشاه ارابه خود را با هر چهار اسب پودر کرد. 1873.
از این طرف شاه با گرز خود و از آن طرف بلرام نیز با گرز خود پیشروی کردند
هر دوی آنها جنگ وحشتناکی را در میدان جنگ به راه انداختند،
و با وجود تداوم جنگ برای مدت طولانی، هیچ یک از آنها نتوانست دیگری را شکست دهد
بدین ترتیب جنگجویان دانا با دیدن جنگ آنها در ذهنشان خرسند شدند.1874.
هر دو رزمنده وقتی خسته میشدند مینشستند و دوباره برای جنگ برمیخاستند
هر دوی آنها بی باک و با عصبانیت با فریادهای "کشت، بکش" می جنگیدند.
همانطور که روش جنگ گرز است، هم بجنگید و هم ضربه بزنید (همدیگر).
هر دو به شیوه گرز جنگی می جنگیدند و بدون اینکه اندکی از جای خود تکان بخورند، با گرز خود از ضربات گرز نجات پیدا کردند.1875.
به گفته شاعر، بلرام و جراشند هر دو در صحنه جنگ پر از خشم هستند