راجان! گوش کن، در این دنیا قدیسان هاری (هاری جانا) همیشه در رنج هستند.
«ای پادشاه! گوش کن، اولیای خدا در این دنیا در رنج زندگی می کنند، اما در نهایت به رستگاری می رسند و پروردگار را درک می کنند.2455.
سورتا
طرفداران رودرا همیشه از روزهای شادی در جهان لذت می برند. (اما آنها) می میرند،
فدائیان رودرا همیشه زندگی خود را در دنیا به راحتی می گذرانند، اما نمی توانند به رستگاری دست یابند و همیشه در حال مهاجرت می مانند.»2456.
SWAYYA
(ای پادشاه!) گوش کن، زمانی که این را از نارادا شنید، غولی به نام بهاسمنگاد وجود داشت.
هنگامی که دیو به نام بهاسمانگاد از مهربانی رودرا از نارادا شنید، با خیال راحت به رودرا خدمت کرد و او را خشنود کرد.
(او) گوشت او را قطع کرد و در آتش قربانی کرد و مانند راطی نترسید.
او بدون هیچ ترسی گوشت خود را قطع کرد و هما را در آتش انجام داد، این نعمت نصیب او شد که بر سر هر که دستش بگذارد خاکستر شود.2457.
دستهایم را بر سر او می گذارم، هنگامی که (این) نعمت را به دست آورد، به خاکستر پرواز کند.
هنگامی که او نعمت گذاشتن دست خود را به دست آورد و شخص را به خاکستر تبدیل کرد، سپس آن احمق در وهله اول می خواست رودرا را به خاکستر تبدیل کند و پارواتی را بگیرد.
سپس رودرا دوید و با فریب باعث کاهش بوماسورا شد
پس ای شاه! می توانی اکنون به من بگوئید که شما بزرگ هستید یا خدا بزرگ است که از شما محافظت کرده است.2458.
پایان شرح کشتن دیو بهاسمانگاد در کریشنااتارا در باچیتار ناتاک.
اکنون شرح ضربه زدن به پا توسط بهریگو آغاز می شود
SWAYYA
هنگامی که هفت حکیم دور هم نشستند، در ذهن خود فکر کردند که رودرا خوب است،
برهما خوب بود و ویشنو از همه بهتر بود
بازی هر سه بی نهایت است، هیچ یک نتوانسته بود راز آنها را درک کند
برای درک لحن آنها، بهریگو، یکی از حکیمان که آنجا نشسته بود، رفت،2459.
او به خانه رودرا رفت، حکیم به رودرا گفت: "تو موجودات را نابود می کنی."
سپس آن حکیم نزد برهما رفت و گفت: "تو خواندن وداها را بیهوده تکرار می کنی"، برهما نیز از این کلمات خوشش نیامد.
وقتی به نزدیک ویشنو رسید و او را در حال خواب دید، حکیم با پایش ضربه ای به او زد