بیرام دیو کشته شد و سرش بریده شد
و آورد و به پادشاه تقدیم کرد.
سپس پدر (آن سر) را نزد دختر فرستاد.
دختر از شناختن (او) بسیار ناراحت شد. 44.
دوگانه:
وقتی بیگم (دختر پادشاه) (پارچه) را از سر سوار برداشت و نگاه کرد.
سپس سر پادشاه به عقب افتاد و (حتی در چنین حالتی) زن (مسلمان) را نپذیرفت. 45.
بیست و چهار:
سپس دختر پادشاه غمگین شد
چوبی را در دست گرفت و به شکمش زد.
(و شروع به گفتن کرد که) دین (اسلام) جان دوستم را گرفته است.
از کسی که چنین کاری کرده متنفر باشید 46.
دوگانه:
دختر پادشاه جان خود را به خاطر پادشاه بیرم دیو داد.
شاعر شیام می گوید، فقط آن وقت این داستان تمام شد. 47.
در اینجا نتیجه ی سیصد و سی و پنجمین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان است، همه چیز فرخنده است.335.6295. ادامه می یابد
بیست و چهار:
زمانی پادشاهی به نام راج سن وجود داشت.
در خانه او ملکه ای به نام راج دی بود.
آنها دختری به نام رنگجهار (دی) در خانه داشتند
کسی که شیفته خدایان، انسانها، مارها و غول ها بود. 1.
وقتی دختر به طور فزاینده ای جوان شد
(بنابراین اینطور ظاهر شد) انگار خود کام دیو این زن را خلق کرده است.
(هنگامی که) او عامل بحث والدین شد،
بنابراین او در سراسر جهان مشهور شد (با زیبا بودن). 2.
مادر به دخترش گفت (روزی)
ای اندام زیبا! بی ثبات نباش
(سپس) گفت: باید با بیس ضوج ازدواج کنی
و او را به دست آورید و او را برده خود قرار دهید. 3.
با شنیدن سخنان مادر (قلبش) متاثر شد.
(او) آن را پنهان داشت (و به کسی نگفت).
وقتی ابله شب به خانه آمد،
(سپس) لباس مردی پوشید و از آنجا رفت. 4.
(او) مدت زیادی راه رفت و به آنجا رسید.
شهر بیلاسواتی کجا بود.
با رفتن به آنجا سر و صدای قمار به پا کرد
و تعظیم کرد (یعنی شکست داد) همه بالا و پایین.
وقتی قماربازان بزرگ شکست خوردند
پس همه با هم پادشاه را صدا زدند
که چنین قماربازی به اینجا آمده است
کسی که نمی توانست کسی را شکست دهد. 6.
وقتی پادشاه چنین سخنانی را شنید،
پس ترتیب داد تا قمار بازی کند.
(پادشاه) گفت: او را اینجا صدا کن.
که همه قماربازان را شکست داده است. 7.
خادمان با شنیدن سخنان (پادشاه) به آنجا رسیدند.
جایی که کوماری قماربازها را می زد.
می گویند شاه تو را صدا زده است