آنها نه قاره را فتح کرده بودند که (قبلاً) توسط خود جنگجویان قاره ها نمی توانستند بر آنها پیروز شوند.
اما آنها نتوانستند در برابر الهه کالی خشمگین ایستادگی کنند و تکه تکه شدند.(25)
توتاک چند
نمی توانم توصیف کنم که چقدر الهه برازنده است
کالی شمشیر را در دستش زد،
قهرمانان به پاشنه در آمدند
روشی که ستارگان هنگام آشکار شدن خورشید خود را پنهان می کنند.(26)
شمشیر را در دست گرفته و در حال شعله ور شدن، به میان انبوهی از شیاطین پرید.
شمشیر را در دست گرفته و در حال شعله ور شدن، به میان انبوهی از شیاطین پرید.
او اعلام کرد که همه قهرمانان را در یک حرکت نابود می کند،
و هیچ کس را برای مبارزان برجسته باقی نمی گذارد.(27)
ساویه
به ضرب های نیگارا، میردانگ، موچانگ و طبل های دیگر، بی دلهره ها به جلو پرت می شدند.
پر از عزت نفس و اعتماد به نفس، حتی یک قدم هم به عقب برنمیداشتند.
فرشته مرگ سعی کرد زندگی آنها را از بین ببرد، اما آنها در مبارزه باقی ماندند.
آنها بدون هراس و با شکوه و عظمت در سراسر (وجود موقت) می جنگیدند.(28)
قهرمانانی که تسلیم مرگ نشدند و حتی توسط ایندرا نمی توانستند تحت فرمان خود درآیند، به جنگ پریدند،
سپس ای الهه کالی، بدون کمک تو، همه شجاعان (دشمنان) به پاشنه در آمدند.
کالی خودش سر آنها را از تن جدا کرد، مثل درختان موز که بریده شده اند و روی زمین پرتاب می شوند.
و لباسهایشان که غرق در خون بود، جلوه هولی، جشن رنگها را به تصویر می کشید.(29)
دوهیرا
با چشمانی پر از آتش مثل مس
الهه چاندیکا یورش برد و نشئه گفت:(30)
ساویه
"من تمام دشمنان را در یک لحظه باطل خواهم کرد"، بنابراین فکر می کنم که او پر از خشم است.
او شمشیر را به هم زد و شیر را سوار کرد و خود را به زور وارد میدان جنگ کرد.
سلاح های ماتریارک جهان در گله ها می درخشیدند
از شیاطین، مانند امواج دریا که در دریا می چرخند.(31)
الهه با خشم، خشم، شمشیر پرشور را از تن بیرون آورد.
هم خدایان و هم شیاطین از دیدن فیض شمشیر گیج شدند.
چنان ضربه ای بر سر دیو چاخارشوک زد که نتوانستم روایت کنم.
شمشیر با کشتن دشمنان از کوه ها به پرواز درآمد و با کشتن دشمنان به منطقه ماورایی رسید.(32)
دوهیرا
تفنگ، تبر، کمان و شمشیر برق می زدند،
و بنرهای کوچک به قدری در اهتزاز بود که خورشید نامرئی شده بود (33)
رعد و برق و شیپورهای فاتالیست دمیدند و کرکس ها در آسمان شناور شدند.
(به فرض) دلیران فنا ناپذیر در یک لحظه شروع به سقوط کردند.(34)
بهایری، بهراوان، میردانگ، سانخ، واجاس، مورلیس، مورجس، موچانگ،
آلات موسیقی از انواع مختلف شروع به دمیدن کرد. 35
با گوش دادن به نفیریس و دوندلیس، جنگجویان شروع به مبارزه کردند
در میان خودشان و هیچ کس نتوانست فرار کند.(36)
دشمنان با دندان قروچه روبرو شدند.
سرهای بریده برخاسته، به پایین غلتیدند و (ارواح) به سوی بهشت رهسپار شدند.(37)
شغالها آمدند در میدان نبرد پرسه زدند و ارواح با لیسیدن خون به اطراف رفتند.
کرکس ها به پایین هجوم آوردند و پرواز کردند و گوشت را پاره کردند. (با همه اینها) پهلوانان کشتزارها را رها نکردند.(38)
ساویه
آنهایی که قهرمانان صدای طبر و ضرب طبل بودند،
کسانی که به دشمنان به دیده حقارت می نگریستند، فاتحان بودند