از آنجا بردند و به خانه آوردند. 5.
در اینجا فصل 194 از Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropkhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 194.3640. ادامه می یابد
دوگانه:
پادشاهی به نام جاسوانت سینگ از مروار ناوکوتی بود
همه پادشاهان راغوانشی تسلیم آنها را می پذیرفتند. 1.
بیست و چهار:
معنوی همسر زیبای او بود.
انگار ماه ترک خورده است.
او ملکه دومی به نام بیتان پرابها داشت.
چیزی که هیچ کس دیگری دیده و شنیده نشده بود. 2.
وقتی گذر کابل (دشمنان) بسته شد
پس میرخان (به شاهنشاه) چنین نوشت.
اورنگ زیب جاسوانت سینگ را صدا زد
(و او را) به آن مکان فرستاد. 3.
قاطعانه:
جاسوانت سینگ جهان آباد را ترک کرد و به آنجا رفت.
هر کس قیام می کرد کشته می شد.
هر کس پیش از این (با احساس تسلیم) او را ملاقات می کرد، او را نجات می داد.
او راهیان دندیا و بنگستان را کشت (پاک کرد). 4.
او روزهای زیادی بیمار بود.
با انجام آن راجا جاسوانت سینگ به بهشت رفت.
Drummati Dahan و Adhatam Prabha به آنجا می آیند
و با زنان دیگر همگی ساتی (با شاه) شدند.5.
(وقتی) شعله ('dik') بلند شد، ملکه ها چنین کردند.
با دادن هفت صلوات سلام کرد.
سپس با انداختن نارگیل در دستان خود (به داخل آتش) پریدند.
(به نظر می رسید) گویی آپاچاراها به درون گنگ پریده اند. 6.
دوگانه:
بیتان کالا و دوتیمان متی هم به پوسیدگی رفتند.
دورگا داس با شنیدن این وضعیت با تلاش زیاد آنها را متوقف کرد (یعنی آنها را نجات داد) .
ای ملکه! به من گوش کن پادشاه (آینده) مروار در شکم شماست.
(او شروع کرد به گفتن) من با پادشاه ملاقات نخواهم کرد و به خانه خود خواهم رفت.
بیست و چهار:
سپس هادی (ملکه راجپوت) با شوهرش ازدواج نکرد
و امید پسرها را در نظر داشته باشید.
او پیشاور را ترک کرد و به سمت دهلی حرکت کرد.
او به شهر لاهور آمد و دو پسر به دنیا آورد. 9.
وقتی رانی به دهلی رسید
پس پادشاه از آن آگاه شد.
(پس پادشاه) به مردان گفت که آنها را به من بسپارند
و سپس وضعیت جاسوانت سینگ را بگیرید. 10.
سفیدها ملکه ندادند
پس پادشاه لشکری (به دنبال آنها) فرستاد.
رنچاد اینطوری گفت
که شما باید همه مردها را مبدل کنید. 11.
وقتی پولاد خان بالا آمد
سپس ملکه ها چنین صحبت کردند.