و دیگری رفت و او را گرفت.
دو زن با لباس جوگ
و به فکر ساختن شخصیت نزد شاه رفت. 5.
پادشاه گفت: او را مصلوب کن.
هر سه از فرمان من اطاعت کنید.
هنگامی که او را برای کشتن او بردند (حنانات به معنی حنان).
بنابراین دو زن که جوگی شدند به آنجا آمدند. 6.
زنانی که جوگی شدند گفتند این کار را بکنید.
(فانسی آسان) یکی از دو جوگی را بده.
در اینجا صحبت از عرش (بهشت) است.
هیچ کس ترفند آنها را نمی فهمید.
زن دیگر این را گفت
که ای کهار (جلاد)! میخ نزن.
صلیب را به یک قدیس بدهید
و دزد را از اینجا حذف کنید.8.
این خبر به آنجا رسید
جایی که بیداد سن راجا نشسته بود.
همه مردم نزدیک آن اند ناگر
هیچ نامه ای مثل الاغ خوانده نمی شد. 9.
آنها چیز دیگری نمی فهمیدند
و به ماها پاشو و فول معروف بودند.
وقتی پادشاه این خبر را شنید
پس به دیدار آن دو قدیس رفت. 10.
وقتی رفت و به دیدارشان رفت
سپس پادشاه خندید و سخن گفت.
چرا صلیب را می گیرید؟
لطفا آن راز را به من بگو 11.
(پاسخ دادند) ما گناهان ولادت و نسل را مرتکب شده ایم.
با بالا رفتن از صلیب همه (گناهان) از بین می رود.
بهشت در آن به دست خواهد آمد
و جنبش بلافاصله ناپدید می شود. 12.
وقتی پادشاه این را شنید،
بنابراین او برنامه ای برای صعود (خود روی صلیب) در چیت تنظیم کرد.
بقیه حذف شدند
و خودش به صلیب رفت. 13.
به محض مصلوب شدن پادشاه، جوگی ها فرار کردند.
هیچ کس نمی توانست بفهمد کجا پنهان شده است.
آنها شکل کامل زنان را به خود گرفتند
و در آنجا در شهر ملاقات کردند. 14.
با کشتن شاه ظالم با این ترفند
کشور را به خوبی آباد کرد.
مردم آنده نگر هیچ رازی را درک نکردند
که پادشاه ما با این شخصیت کشته شده است. 15.
در اینجا سیصد و شصت و هفتمین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.367.6678. ادامه می یابد
بیست و چهار:
جایی که گفته می شود قلعه کنوج است
پادشاهی به نام ابهای سینگ در آنجا حکومت می کرد.
چاخوچار متی همسرش بود.