نام یک شاه بنارس بیشان دات بود.
او ثروت زیادی داشت; بیسوا متی همسر او بود.(1)
چوپایی
بانیا برای تجارت رفت (جایی بیرون).
شاه یک بار برای تجارت بیرون رفت و همسرش از اصرار رابطه جنسی بسیار مضطرب شد.
او را آن زن رها نکرد
او نتوانست خود را کنترل کند و مردی را برای عشق ورزی فراخواند.
با زندگی مشترک باردار شد.
با سکس بازی باردار شد و علیرغم تلاش های سخت نتوانست سقط کند.
پس از نه ماه (آن زن) پسری به دنیا آورد.
پس از نه ماه پسری به دنیا آمد و آن روز شاه نیز بازگشت.
بانیا عصبانی شد و گفت:
شاه با خشم و عصبانیت گفت: ای زن، تو به فسق و فجور دست زدی.
(زیرا) بدون زیاده خواهی پسری وجود ندارد.
"بدون عشق ورزیدن، پسری به دنیا نمی آید، همانطور که همه پیر و جوان این را می دانند." (4)
(زن پاسخ داد-) هی شاه! من به شما می گویم
«شاه من گوش کن، من ماجرا را برایت تعریف میکنم و همه شکها را از دلت پاک میکند.
یک جوگی به خانه شما آمد
«در غیاب تو یوگی به خانه ما آمد و از احسان او این پسر به دنیا آمد.» (5)
دوهیرا
مورج ناث جوگی به خانه ما آمده بود،
«او از طریق بینایی با من عشق ورزید و این فرزند را به من داد.(6)
شاه پس از دانستن این موضوع راضی شد و خود را بست.
او یوگی را که از طریق رؤیا به پسر عطا کرده بود، ستایش کرد.(7)(1)
هفتاد و نهمین تمثیل کریتارهای فرخنده گفتگوی راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر.(79)(1335)
دوهیرا
در بریندابان، در خانه ناند، کریشنا تجلی کرد،
و هر سه منطقه برای ادای سجده پدید آمدند.
چوپایی
همه گوپی ها مداحی او را می خواندند
همه گوپی ها، دوشیران، در ستایش او آواز خواندند و سر به زیر انداختند.
(برای او) محبت بزرگی در دلهایشان بود
در دل آنان عشق نازل شد و اراده کردند که از جسم و جان بر او فداکاری کنند.(2)
(آنجا) گوپی به نام رادا زندگی می کرد.
یکی از گوپی ها به نام رادا بود که با تلفظ "کریشنا، کریشنا" مدیتیشن می کرد.
(او) عاشق پروردگار عالم شده بود
او عاشق کریشنا شد و ریسمان عشق خود را مانند تندی گسترش داد.(3)
دوهیرا
او که تمام کارهای خانه را رها می کرد، همیشه می گفت: «کریشنا. کریشنا.
و روز به روز نام او را طوطی وار تکرار می کرد.(4)
چوپایی
او حتی از پدر و مادرش هم نمی ترسد
او هرگز به مادر یا پدرش اهمیت نمی داد و به خواندن "کریشنا، کریشنا" ادامه داد.
او هر روز برای دیدن او از خواب بیدار می شد
هر روز به دیدن او می رفت، اما با دیدن نند و یاشدا سرخ شد.(5)
ساویه
مشخصاتش نفیس بود و بدنش با زیورآلات آراسته بود.
در حیاط همه جمع شده بودند که کریشنا چیزی گفت