آنجا که گل های چمبلی می شکفتند و آب جمنا با قات جاری می شد.
گل یاس نمی شکفت و در غم آب یامونا هم کم شده ای دوست! فصل همراه با کریشنا بسیار شادی بخش بود و این فصل بسیار دردسرساز است.876.
هی آقا! در فصل زمستان (یعنی در ماه پو) با کریشنا عاشقانه بازی می کردیم.
در فصل زمستان، همه ما در جمع کریشنا خوشحال بودیم و با برطرف کردن همه تردیدها، در بازی عاشقانه غرق شدیم.
کریشنا نیز بدون تردید تمام گوپی های براجا را همسر خود می دانست
در شرکت او آن فصل لذت بخش بود و اکنون همان فصل دردسرساز شده است.877.
در ماه مغ، نمایش عاشقانه را در جمع کریشنا بسیار معروف کرده بودیم
در آن زمان کریشنا بر فلوت خود می نواخت، این مناسبت قابل توصیف نیست
گلها شکوفه می دادند و ایندرا، پادشاه خدایان، از دیدن آن منظره خوشحال می شد.
ای دوست! آن فصل آرامش بخش بود و اکنون همان فصل ناراحت کننده شده است.878.
شیام شاعر میگوید: «آن گوپیهای خوشبخت، کریشنا را به یاد میآورند.
آنها با از دست دادن هوشیاری، در عشق پرشور کریشنا غرق می شوند
یک نفر زمین خورده، یک نفر بیهوش شده و یک نفر کاملاً در عشق او غرق شده است
همه گوپی ها پس از یادآوری بازی عاشقانه خود با کریشنا شروع به گریه کرده اند.879.
در اینجا نوحه گوپی ها به پایان می رسد.
اکنون شرح یادگیری مانترا گایاتری توسط کریشنا آغاز می شود
SWAYYA
این وضعیت گوپی ها در آن طرف بود، از این طرف اکنون وضعیت کریشنا را نقل می کنم
پس از گچ بری زمین با سرگین گاو، همه کشیشان را فراخواندند.
حکیم گرگ در مکان مقدس نشسته بود
آن حکیم مانترا گایاتری را به او (کریشنا) داد که لذتبخش تمام زمین است.880.
کریشنا برای پوشیدن نخ مقدس ساخته شد و مانترا در گوشش به او داده شد
پس از گوش دادن به مانترا، کریشنا در مقابل پاهای گارگ تعظیم کرد و به او ثروت عظیمی داد و غیره.
اسبهای بزرگ و بهترین فیلها و شترهای مزین به زیورآلات جدید داده شد.
به او اسب، فیل بزرگ، شتر و لباس های زیبا داده شد. با دست زدن به پاهای گرگ، با لذت فراوان، یاقوت، زمرد و جواهرات به او صدقه داده شد.881.
کشیش از دادن مانترا به کریشنا و دریافت ثروت خوشحال شد
تمام رنج های او پایان یافت و به سعادت عالی رسید.
پس از دریافت مال به خانه اش آمد
دوستانش با علم به این همه خشنود شدند و انواع فقر حکیم از بین رفت.882.
پایان فصل با عنوان «آموزش مانترا گایاتری به کریشنا و پوشیدن نخ مقدس» در کریشنااتارا (بر اساس داشام اسکند پورانا) در باچیتار ناتاک.
اکنون شرح دادن پادشاهی به اوگارسین آغاز می شود
SWAYYA
کریشنا با گرفتن مانترا از کشیش، پدرش را از زندان آزاد کرد
پس از رسیدن به آزادی، با دیدن صورت الهی کریشنا، در برابر او تعظیم کرد
(اوگراسن) گفت که ای کریشنا! شما پادشاهی را بدست می آورید، (اما) سری کریشنا او را پادشاه کرد و او را (بر تخت سلطنت) نشاند.
کریشنا گفت: «اکنون تو بر پادشاهی حکومت میکنی» و سپس پادشاه اوگارسین را بر تخت نشاند، شادیها در سراسر جهان برپا شد و رنجهای مقدسین برداشته شد.883.
وقتی کریشنا دشمن کانسا را کشت، پادشاهی را به پدر کانسا داد
پادشاهی داده شد مانند دادن کوچکترین سکه، او خودش هیچ چیز را قبول نکرد، حتی یک طمع جزئی نداشت.
کریشنا پس از کشتن دشمنان، ریاکاری دشمنان خود را آشکار کرد
پس از این، او و بلرام تصمیم خود را برای فراگیری علم اسلحه گرفتند و مقدمات آن را فراهم کردند.884.
پایان فصل با عنوان «اعطای پادشاهی به پادشاه اوگارسین».
اکنون شرح یادگیری تیراندازی با کمان آغاز می شود
SWAYYA
هر دو برادر (کریشنا و بالرام) پس از کسب اجازه از پدرشان در مورد یادگیری تیراندازی با کمان، شروع به حرکت کردند.
چهره آنها مانند ماه زیباست و هر دو قهرمان بزرگی هستند
پس از چند روز به محل حکیم سندیپان رسیدند
همان ها هستند که با خشم شدید دیو به نام مور را کشتند و پادشاه بالی را فریب دادند.885.
شیام شاعر می گوید همه علوم را در شصت و چهار روز آموختند