جایی که تریمبک ماها رودرا است،
پادشاهی به نام تریمبک دات بود. 1.
تریمبک پور او بسیار باشکوه بود،
کسی که مردم ایندرا و چاندرا را جادو می کرد.
راساریت متی همسرش بود.
(به نظر می رسید) گویا طلا ذوب شده و در قالب قالب زده شده است. 2.
نام دوشیزه او سهصد (دی) بود.
مانند آن که هیچ مرد دیگری به دنیا نیامد.
او یکی عاقل بود و دیگری بسیار زیبا،
مانند (زیبا) که هیچ کس دیگری از آن ساخته نشده است. 3.
یک روز راج کوماری بیست و پنجاه
او با دوستانش به باغ رفت.
(در حالی که) در راه است،
بنابراین یک (مرد) زیبا را در آنجا دیدم. 4.
نام او شر سینگ بود. (آنقدر زیبا بود که)
حتی راتی (همسر کام دیو) از دیدن او خجالت می کشید.
چگونه می توانم زیبایی او را توصیف کنم؟
بیایید برای زیبایی (او) کتابی فرخنده بسازیم. 5.
قاطعانه:
وقتی راج کوماری به دیدنش رفت،
بنابراین (او) از فکر کردن به این موضوع هیجان زده می شد
که بعد از میلیون ها تلاش با او تماس خواهم گرفت
و من با بازی با او خوشحال خواهم شد. 6.
بیست و چهار:
(راج کوماری) سخی را نزد او فرستاد.
(او) چنانکه او را چگونه نامید.
رامان را با دو بیت (آهنگ) اجرا می کرد.
و تمام حرارت شهوت را از بین می بردند. 7.
وقتی او (راج کوماری) پادشاه را دید که با چشمانش می آید،
بنابراین راج کوماری این شخصیت را اینگونه بازی کرد.
با زدن روماناسانی روی بدنش (موها را از بین برد و)
لباس زنانه به او دادند. 8.
یک جارو در یک دستش گرفته بود
و سبد را در دیگری گذاشت.
(جعبه) پر از تمبر و روپیه
و او را موش نامید. 9.
او را از حضور پادشاه برکنار کرد.
اما پادشاه احمق چیزی نفهمید.
شمشیر را بیرون نیاورید و او را بکشید
و پادشاه با تصور اینکه او یک موش است، آنجا را ترک کرد. 10.
(پادشاه فکر می کرد که) به بدن من دست بزند
و بگذار نجس شوم.
با شناختن او نتوانستم او را بگیرم
و با مهرها به خانه زیبا (مرد) رفت. 11.
در اینجا فصل 377 Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.377.6808. ادامه می یابد
بیست و چهار:
زمانی پادشاهی به نام تریهاتاکا سن وجود داشت.
شهر او تیحار نام داشت.