عمل خود را از مراقبه یوگا معکوس کرد.
راجا، بار دیگر لباس سلطنتی را آراسته،
بازگشت و حکومت خود را آغاز کرد.(97)
دوهیرا
یوگی زنده کشته شد و در خاک دفن شد
و رانی از طریق کریتار خود، راجا را بر تاج و تخت خود بازگرداند.(98)
هشتاد و یکمین مَثَل گفتگوی فرخنده کریتار از راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر. (81) (1440)
چوپایی
وقتی شاه جهانگیر عدالتخواه مرد
هنگامی که امپراتور جهانگیر (مغول) درگذشت، پسرش تاج و تخت را به دست گرفت.
(او) بر دریا خان بسیار خشمگین شد.
بی بر دریا خان بسیار خشمگین بود و می خواست او را بکشد.(1)
دوهیرا
شاهزاده می خواست او را بکشد اما نتوانست دست روی او بگذارد.
و این انحراف او را شب و روز عذاب می داد، چه در خواب و چه بیدار.(2)
شاهزاده در حالی که روی تخت آراسته خوابیده بود، ناگهان بلند می شد،
و فریاد بزن تا دریا خان را مرده یا زنده بگیری.(3)
چوپایی
(یک شب) شاه جهان در خواب گریه کرد
یک بار در خواب شاهزاده زمزمه کرد و رانی که بیدار بود شنید.
(او) گمان کرد که با کشتن دشمن
او در این فکر بود که چگونه دشمن را بکشد و شوهرش را از بلا بیرون آورد.(4)
صحبت بیگم
(او) پاهایش را کوبید و پادشاه را بیدار کرد
او به آرامی شاهزاده را از خواب بیدار کرد و سه بار به سجده او پرداخت.
من در مورد آنچه شما گفتید فکر کرده ام
من در مورد آنچه شما در مورد پایان دادن به دریاخان گفتید فکر کرده ام، (5)
دوهیرا
پایان دادن به یک دشمن هوشمند آسان نیست.
«تنها ساده لوح که بسیار ساده لوح است، به آسانی نابود می شود.» (6)
سورث
او یک خدمتکار زیرک را صدا کرد، او را آموزش داد و سپس فرستاد.
برای نمایش مقداری کریتار و آوردن دریا خان.(7)
چوپایی
مرد عاقل همه چیز را فهمید
کنیز دانا همه چیز را فهمید و به خانه دریاخان رفت.
با (او) در خلوت نشسته صحبت کن
با او در خلوت نشست و گفت که رانی او را فرستاده است.(8)
دوهیرا
رانی با تحسین زیبایی تو، عاشق تو شده است،
«و به آرزوی دیدار تو مرا فرستاد» (9)
"افتخار شما، آقا، پس از دزدیدن قلب یک زن،
چرا غرور بی جا نشان می دهید؟» (10)
شما به آنجا بیایید، جایی که حاملان و محققین متعددی وجود دارند.
اما هیچ غریبه ای، حتی پرندگان هم نمی توانند دخالت کنند.(11)
چوپایی
هر که آنجا دیده شود،
"هر غریبه ای که جرأت کند به او سر بزند، به دستور امپراتور او را تکه تکه می کنند. جی