گوپی که برای تجلیل از او آمده بود با او اینگونه صحبت کرد.
این را به گوپی که برای متقاعد کردن او آمده بود گفت: «ای دوست! چرا باید به کریشنا بروم؟ من برای او چه اهمیتی دارم؟...710.
وقتی رادا اینطور جواب داد، دوست دوباره گفت:
ای رادا، ممکن است کریشنا را صدا کنی بیهوده عصبانی می شوی
شما عصبانی اینجا نشسته اید و آن طرف دشمن ماه (سری کریشنا) به (راه شما) نگاه می کند.
��� در این طرف ، شما در نفس مقاومت می کنید و از آن طرف حتی به نظر می رسد برای کریشنا بی نظیر است ، بدون شک شما به کریشنا اهمیت نمی دهید ، اما کریشنا کاملاً به شما اهمیت می دهد.
با گفتن این حرف، آن دوست دوباره گفت: «ای رادا، تو سریع برو و به سرعت کریشنا را ببین
او که از عشق پرشور همه بهره می برد، چشمش به این خانه توست.
���ای دوست! اگر نزد او نروی، او چیزی از دست نخواهد داد، ضرر فقط مال تو خواهد بود
هر دو چشم کریشنا به خاطر جدایی از تو ناراضی است.712.
���ای رادا! او به هیچ زن دیگری نمی بیند و فقط به دنبال آمدن توست
او حواسش را به شما متمرکز می کند و فقط در مورد شما صحبت می کند
گاهی اوقات خودش را کنترل می کند و گاهی تاب می خورد و روی زمین می افتد
ای دوست! وقتی یاد تو میافتد، انگار غرور خدای عشق را در هم میریزد.»713.
���پس ای دوست! خودخواه نباشید و تردید خود را رها کنید سریع بروید
اگر از من در مورد کریشنا سوال می کنید، پس فکر کنید که ذهن او فقط به ذهن شما فکر می کند
او تحت چندین ادعا در افکار شما گرفتار شده است
ای زن احمق! شما بیهوده خودخواه می شوید و علاقه کریشنا را تشخیص نمی دهید.»714.
پس از گوش دادن به گوپی، رادا شروع به پاسخ دادن کرد.
رادا با گوش دادن به سخنان گوپی پاسخ داد: "چه کسی از شما خواسته بود که کریشنا را ترک کنید و بیایید تا مرا متقاعد کنید؟"
من پیش کریشنا نخواهم رفت، از تو چه بگویم، حتی اگر مشیت آن را بخواهد، من پیش او نخواهم رفت.
ای دوست! نام دیگران در ذهنش می ماند و به احمقی مثل من نگاه نمی کند.»...715.
گوپی با گوش دادن به سخنان رادا، پاسخ داد: «ای گوپی! به حرف های من گوش کن
او از من خواسته است که برای توجه شما چیزی به شما بگویم
������������������������������من را به عنوان یک احمق خطاب میکنید، اما مدتی در ذهن خود فکر کنید که در واقع، شما یک احمق هستید.
من توسط کریشنا به اینجا فرستاده شده ام و شما در افکار خود در مورد او پافشاری می کنید.»...716.
گوپی در ادامه گفت: ای رادا! شک خود را رها کن و برو
این را درست در نظر بگیرید که کریشنا شما را بیشتر از دیگران دوست دارد
اوه عزیزم! (من) به پای تو بیفتم، لجاجت را بردارم و گاهی (حرفم را) بپذیرم.
���ای عزیز! من به پای تو میافتم، تو اصرار خود را رها میکنی و با شناخت عشق کریشنا، بیدریغ نزد او برو.»...
���ای دوست! کریشنا غرق در ورزش عاشقانه و پرشور با شما در طاقچه و جنگل بود.
عشق او به شما بسیار بیشتر از گوپی های دیگر است
کریشنا بدون تو پژمرده شده و الان حتی با گوپی های دیگر بازی نمی کند
پس با یاد بازی عاشقانه در جنگل، بی درنگ به سراغش برو.718.
ای قربانی! سری کریشنا زنگ می زند، پس چیزی را در ذهن خود اصلاح نکنید و بروید.
���ای دوست! کریشنا تو را صدا می کند، تو بدون هیچ لجبازی به سراغش می روی، با غرورت اینجا نشسته ای، اما باید به حرف دیگران گوش کنی
برای همین باهات حرف میزنم و میگم عیبی نداره.
����������������������������������������������������������������ه�
سخنان رادیکه خطاب به رسول:
SWAYYA
من نه لبخند می زنم و نه می روم حتی اگر میلیون ها دوست مثل تو بیایند
هر چند ممکن است دوستانی مثل شما تلاش زیادی کنند و سرشان را زیر پای من خم کنند
����������������������������������������������������������������������������������������������������������������
من هیچ چیز دیگری را به حساب نمیآورم و میگویم که ممکن است کریشنا خودش بیاید و سرش را جلوی من خم کند.»720.
سخنرانی در پاسخ:
SWAYYA
وقتی او (رادا) اینطور صحبت کرد، آن گوپی (فرشته) گفت: نه!
وقتی رادا چنین گفت، سپس گوپی پاسخ داد: «ای رادا! وقتی از تو خواستم بروی، این را گفتی که حتی کریشنا را دوست نداری