(راج کوماری) یک سخی را به شکل مردی برای پدرش فرستاد
(و به او توضیح داد) برو و بگو
که پسرت غرق شده و من با چشمانم دیده ام.
هیچ کس دست کسانی را که در رودخانه شسته شده بودند نگرفت. 7.
شاه پس از شنیدن این سخن، پریشان از خواب بیدار شد.
به کنار رودخانه رفت و شروع به صدا کردن کرد.
روی زمین دراز کشیده از اینجا به آنجا رفت
و پس از غارت ثروت، قدیس شد. 8.
(سپس) که سخی به این (پسر شاه) گفت.
که پدرت قدیس شده و به بان رفته است.
پس از غارت اموال به جنگل رفت
و تو را به خانه شاهزاده خانم تحویل دادند. 9.
(پسر شاه) از پدر ناامید شد و در خانه او ماند.
(در آنجا) پس از رسیدن به سعادت، کشور، ثروت و غیره همه به فراموشی سپرده شد.
او شروع به انجام کاری کرد که راج کوماری گفت.
او با این ترفند (پسر شاه) را فریب داد و برای همیشه در آنجا ماند. 10.
او که خانه اش را فراموش کرد، روی تخت راج کوماری نشست.
برای مدت طولانی در خانه او با خوشحالی زندگی کرد.
(در مورد این موضوع) حتی شخص دیگری اذیت نشد.
راج کوماری با پسر شاه بسیار لذت می برد. 11.
در اینجا دویست و شصت و دومین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 262.4951. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاهی به نام آجایچند در جهت شرقی بود
که دشمنان زیادی را به طرق مختلف غلبه کرده بود.
در خانه او زنی بود به نام نگر ماتی
که بسیار زیبا، روشن و با تصویری عالی بود. 1.
برادری از پادشاه به نام جودکران بود
چه کسی در میان چهار کونتا مشهور بود.
فرم بسیار زیبایش زیبا شده بود.
(به نظر می رسید) انگار خورشید دوم است. 2.
دوگانه:
رانی با دیدن فرمش تو ذهنش گیر کرد
و شوهرش را فراموش کرد و حکمت روشنی نداشت. 3.
بیست و چهار:
(او) در آنجا معلم باهوشی داشت.
همه اینها را فهمید.
او به ملکه گفت و به آنجا رفت
و آنجا (رفت) همه چیز را گفت. 4.
جوذکران این (ملکه) را نپذیرفت.
بعد ناگ متی عصبانی شد
اونی که قلبمو بهش دادم
آن احمق حتی به من توجهی نکرد.5.
دوگانه:
اگر او (جودکران) تمام داستان مرا به دیگری بگوید،
پس پادشاه آجایچاند اکنون برای من ناراحت خواهد شد. 6.
بیست و چهار:
سپس شوهرم علاقه خود را به زن دیگری افزایش می دهد
و حتی اگر فراموش کند به خانه من نمی آید.
بعد بگو چکار کنم؟
(فقط) در آتش عقب نشینی به سوختن ادامه دهید. 7.
دوگانه:
بنابراین، او را باید امروز با انجام یک شخصیت کشته شود.
باید سما (با عمد) (با گفتن کلمات دوست داشتنی) کشته شود تا شاه متوجه نشود. 8.
بیست و چهار:
(او) سخی را صدا زد و توضیح داد
و با پول زیادی به آنجا فرستاده شد.
(یادآور شد که) وقتی پادشاه را دیدی که می آید
پس الکل بنوشید و از او سوء استفاده کنید. 9.
وقتی شاه آجایچاند به آن مکان آمد
پس کنیز خود را کمالی نشان داد.
او به طرق مختلف مورد آزار قرار گرفت
و پادشاه را عصبانی کرد. 10.
پادشاه گفت حالا آن را بگیر
و از قصر (پایین) انداخت.
سپس سخی آنجا فرار کرد
جایی که خانه جودکران بود. 11.
سپس (اینجا) ملکه با عصبانیت شدید آمد
و به ارتش این اجازه را داد.
چه کسی دزد پادشاه را در خانه پنهان کرده است
حالا بکشش اینجوری شروع کرد به گفتن. 12.
دوگانه:
شاه نیز با خشم فراوان همین اجازه را داد