(در آن زمان) او در راجیا سبها نشسته بود و مشغول انجام کارهایی بود.
هنگامی که (او) خال خود را دید
پس شک او بیشتر شد.7.
سپس پادشاه آن وزیران را به قتل رساند (بر اساس سوء ظن).
(زیرا) کار بدی با آن ملکه انجام شد.
چگونه می توانند دوبینی داشته باشند؟
چگونه می توان (این خال) را بدون انجام Rati-Kreeda دید. 8.
وقتی شاه دو وزیر را کشت
پس پسرانشان نزد پادشاه فریاد زدند
که در چیتر یک زن پادمانی هست.
من مثل او نه با گوشم شنیده ام و نه با چشمانم دیده ام. 9.
قاطعانه:
وقتی در مورد پادمانی بود، صدای خفیفی در گوش پادشاه بود
پس لشکر بی شماری برگرفت و به سوی آن طرف شتافت.
(او) قلعه را محاصره کرد و جنگی بزرگ کرد.
علاءالدین پس از آن پر از خشم شد. 10.
بیست و چهار:
(پادشاه) با دست خود درختان انبه کاشت و سپس انبه آنها را خورد (یعنی جنگ مدتها ادامه یافت).
اما به قلعه چیتر دست نزنید.
بعد شاه اینطور تقلب کرد
و نامه ای نوشت و فرستاد. 11.
(نوشته شده در نامه) ای پادشاه! گوش کن من بسیار خسته هستم (در محاصره قلعه).
حالا من قلعه شما را ترک می کنم.
من فقط با یک سوار به اینجا (داخل قلعه) خواهم آمد
و بعد از دیدن قلعه به خانه خواهم رفت. 12.
سپس ران این را پذیرفت
و نمی توانست تفاوت را درک کند.
(او) با سواری به آنجا رفت
و او را نزد خود نگه داشت. 13.
از دروازه قلعه پایین می آید،
سیرپائو در آنجا (به او) پیشنهاد شد.
وقتی شروع به پایین آمدن از در هفتم کرد
پس شاه را گرفت. 14.
اینطوری شاه تقلب کرد.
پادشاه احمق تفاوت را درک نکرد.
وقتی از تمام دروازههای قلعه گذشت،
سپس او را بست و آورد. 15.
دوگانه:
زمانی که رین به دام افتاد، گفت که تو را خواهم کشت.
در غیر این صورت پادمانی خود را برای من بیاورید. 16.
بیست و چهار:
زمانی که پادمانی این شخصیت را خلق کرد.
گورا و بدل (یعنی جنگجویان) را نزد خود خواند.
او به آنها گفت که (شما) به قول من عمل کنید
و این جواب را به شاه بده. 17.
(و گفت) هشت هزار پالان آماده کن
و هشت جنگجو را در آن قصرها قرار دهید.
آنها را به قلعه بیاورید و همه را نگه دارید