و برخاست و روی پاهایش افتاد
سپس پاهای آن ارباب بی قلعه و بی رنگ را به گونه های مختلف لمس کرد.101.
اگر کسی جلال (او) را برای اعصار زیاد سرود،
اگر کسى ستایش او را براى چندین سال به زبان آورد، حتى در آن صورت نیز نمى تواند راز او را درک کند
هوش من اندک و فضایل تو بی نهایت.
«پروردگارا، عقل من بسیار ضعیف است و نمی توانم وسعت تو را توصیف کنم.102.
صفات تو به بلندی آسمان است،
«صفات تو مانند آسمان بزرگ است و حکمت من مانند خرد کودک بسیار پایین است
چگونه می توانم تأثیر شما را توصیف کنم؟
چگونه می توانم جلال را توصیف کنم؟ پس با رها كردن تمام تدابير، در پناه تو قرار گرفتم.»103.
که اسرار آن برای همه وداها قابل درک نیست.
راز او را نمی توان برای هر چهار ودا دانست. جلال او بی نهایت و عالی است
با توجه به خصوصیات (که) برهما شکست خورد،
برهما نیز از ستایش او خسته شد و فقط با کلمه «نتی، نتی» (نه این، نه این) عظمت او را به زبان می آورد.
در حین نوشتن شکوه (که) پیرمرد (برهما) از شدت خستگی روی سرش افتاد.
گانشا نیز از نوشتن ستایش های خود خسته می شود و همه آنها با احساس حضور او در همه جا، شگفت زده می شوند.
با توجه به ویژگی ها، برهما منصرف شده است.
برهما نیز شکست را پذیرفت، در حالی که ستایش او را می خواند و اصرار او را تنها با توصیف او به عنوان بی نهایت کنار می گذاشت.105.
رودرا کرورها یوگا برای پرستش او خرج کرده است.
رودرا میلیون ها سال از او یاد می کند، گنگ از سر آن رودرا جاری است.
بسیاری از کالپاها (از سالکان) مورد توجه او قرار گرفته اند.
او درگیر مراقبه افراد خردمند نیست، حتی در بسیاری از کالپاها (اعصار) مراقبه او باشد.106.
وقتی برهما وارد برکه نیلوفر آبی شد،
کیست حکیم متفکر بزرگ و ارباب بهترین برهماناها،
او طرف دیگر نیلوفر آبی را نمی شناخت،
وقتی برهما، که در میان حکیمان بزرگ عالی است، وارد ساقه نیلوفر شد، حتی نمیتوانست پایان آن ساقه نیلوفر آبی را بداند، پس چگونه میتوانیم قدرت تأمل و خرد ما او را دریابیم؟107.
تصویر زیبایش قابل توصیف نیست
او که ظرافتش قابل وصف نیست، عظمت و شکوهش بی نهایت است
کسی که شکل های زیادی به خود گرفته است،
او به بیش از یک شکل ظاهر شده است و فقط روی پاهایش مراقبه می کند.108.
ROOAAL STANZA
پسر آتری مونی (داتا) در سرزمینهای بیپایان بانت بانت پرسه میزد و ستایش خداوند را میخواند.
دات پسر عطری با دست زدن به پاهای حکیمان مختلف و ترک غرور خود در کشورهای مختلف شروع به سرگردانی کرد.
او کرور سال با کاشتن جاد چیت به هاری خدمت کرد.
هنگامی که برای هزاران سال، او به تنهایی به خداوند خدمت کرد، سپس ناگهان صدایی از آسمان آمد.109.
(اکنون شرح پذیرش خداوند جاودانه به عنوان اولین گورو آغاز می شود) سخنرانی صدای آسمانی خطاب به دات:
ای دات! من حقیقت را به شما می گویم، بدون یک گورو هیچ نجاتی وجود نخواهد داشت.
«ای دات! من حقیقت را به شما می گویم که هیچ یک از مردم، شاه، فقرا و دیگران، بدون گورو رستگار نمی شوند.
چرا کرور زجر میکشی اینجوری بدن نجات پیدا نمیکنه.
تو ممکن است میلیون ها مصیبت را متحمل شوی، اما این بدن فدیه نخواهد شد، بنابراین ای پسر عطری، می توانی یک گورو را اختیار کنی.»110.
سخنرانی دات:
ROOAAL STANZA
وقتی از این نوع آسمان صحبت شد، سپس داتا، که سات ساروپ است،
هنگامی که این صدای بهشت شنیده شد، دات که ذخایر صفات نیکو و دانش و اقیانوسی از نرمی بر پاهای خداوند سجده می کرد، گفت:
روی پاهایش بلند شد و اینگونه شروع به صحبت کرد
«پروردگارا! لطفاً اصل موضوع را به من بدهید که چه کسی باید استاد خود را بپذیرم؟»111.
گفتار ندای آسمانی:
کسی که چیت را راضی می کند باید گورو شود.