(زن) گفت: ای نث! مادر من است
(این) توسط من بیدار نمی شود
با تمام صداقت به شما می گویم 6.
چند ساعتی را در جای دیگری سپری می کنید.
وقتی بلند شد، پس بیا اینجا.
وقتی از خواب بیدار می شود، بسیار عصبانی خواهد شد.
با دیدن من و تو با هم ساکت می شود. 7.
او این (همسرش) را درست پذیرفت
و بدون درک (این) بازی رفت.
(و گفت) چون دید مادر برخاست
پس دوباره به من زنگ بزن 8.
با گفتن این حرف، احمق رفت
و او (مرد) را بر بالین برد.
از بسیاری جهات مجلل (با او) بود.
(تنها پس از آن) پدرش به خانه آمد. 9.
(او) او را (عاشق) را به همین صورت خواباند
و با آمدن پدر چنین گفت:
آه پدر! گوش کن، این خانم شماست
و نفرین خانه از تو پوشیده است. 10.
پس از شنیدن این سخن، پادشاه به خانه رفت.
هیچ کس نمی توانست تفاوت را تشخیص دهد.
(سپس) او (مرد) را نزد حکیم برد.
بعد مادرش آمد آنجا. 11.
(سپس) او را (مرد) را به همین صورت خواباند
و خطاب به مادر گفت:
ای مادر! گوش کن دامادت خوابه
چه کسی نزد من از انسانها عزیزتر است. 12.
چشماش از خواب درد میکنه
پس خسته به خواب رفت
نمیتونم بیدارش کنم
چون همین الان شادی بخش (به من) به خواب رفته است. 13.
مادر با شنیدن این سخنان بلند شد و به خانه رفت
و زن پریتام را روی کاناپه گرفت و او را محکم با بازوهایش در آغوش گرفت.
(با او) رامان بانت بانت را اجرا کرد
و سپس او را به خانه فرستاد. 14.
دوگانه:
با این شخصیت که ایتساری معشوق را به خانه آورد.
هیچ کس نتوانست اسرار زنان را بیابد. 15.
در اینجا فصل 380 از Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است.380.6847. ادامه می یابد
بیست و چهار:
ای راجان! به یک داستان گوش دهید
نوع شخصیتی که یک زن زیبا داشت.
قبلاً یک پیر در مولتان وجود داشت
که می گفتند خیلی خوش تیپ است. 1.
اسمش روشن کادر بود.
زنی که او را می دید سرد می شد.
کیست (زن) شوهر آن زن را ببیند،
بنابراین کفش ها محکم به او برخورد کردند. 2.