پفکوتانی با شنیدن این سخنان ادامه داد
و او را (پینگ) به بهانه پرتاب آورد.
بعد خان آمد و او را گرفت.
(سپس) زن ظاهر شگفت انگیزی کرد. 11.
من فقط برای تو آمده ام
اما اکنون من قاعدگی ('Phoolan') را شروع کرده ام.
حالا بذار برم خونه
12
(در آن روز) ای خان! شما زیاد می نوشید
و با نوازش به من خوشبختی بده
فردا نصف شب میام
و با دخترت ازدواج خواهی کرد. 13.
وقتی زن اینطور صحبت کرد،
پس خان تسلیم شد و به فکر پس فردا افتاد.
بعد ریتو راج پرابها رفت و آمد
و نزدیک دخترش پرچینی گذاشت. 14.
وقتی مردم به خواب رفتند (او) بلند شد و به خانه آمد
و ساعتی از خان به یاد او گذشت.
تمام شب او را بیدار نگه داشت
و بالاخره بعد از جستجو به سراغ دخترش آمد. 15.
او دخترش را با روتیس پرابها اشتباه گرفت
و با نگه داشتن هر دو پا به خوبی، Rati-Kreeda را بازی کرد.
او مدام می گفت پاتانی سلام سلام
و احمق بعد از نوشیدن الکل چیزی نفهمید. 16.
دوگانه:
او را با روتیس پرابها اشتباه گرفت، او را در آغوش گرفت و عاشق شد
و چون مست شد او را دختر خود شناخت و رها کرد. 17.
ریتو راج کوماری! دین چاتری شما مبارک
که با ازدواج من با دخترش دین شوهرش را حفظ کرد. 18.
یکی مست، دیگری جوان و سومی ثروتمند در خانه،
چگونه می تواند بدون ارتکاب گناه نجات یابد، (فقط در آن صورت) می تواند نجات یابد، اگر رام او را نجات دهد. 19.
در اینجا فصل 183 از Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 183.3529. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پنج پسر پادشاه پاندو جنگجویان بسیار قوی بودند.
آن آرجان خوش تیپ، بهیما، یودیشترا،
Nakul و Sahadeva نامیده می شوند.
چه کسی دیگر مانند آنها متولد شده است. 1.
پس از گذراندن دوازده سال در تبعید
وقتی سال سیزدهم فرا رسید
پس نزد پادشاه ویرات رفت.
او (سیزدهمین سال) را در آنجا گذراند. 2.
دوگانه:
وقتی کریچاک دراپتی را با چشمان باز دید
سپس بیهوش شد و بر زمین افتاد، کام دیو («کشتن») او را نجس کرد. 3.
بیست و چهار:
او (کریچاک) راز را به خواهرش گفت
و مطمئن شد که دراپاتی را ملاقات می کند.
ملکه به (دروپاتی) پیغام فرستاد.
و کریچاک (او) را گرفت. 4.
دوگانه:
(دروپاتی) دستش را آزاد کرد و رفت.
انگار آهو با دیدن سگ فرار می کند. 5.
بیست و چهار:
سپس کریچاک بسیار عصبانی شد
و به جایی رسید که شاه نشسته بود.
(سپس) با پاهای دراپاتی زد.
پنج پانداوا او را دیدند. 6.
سپس بهیما بسیار عصبانی شد،
اما پادشاه (یودیشترا) با چشمک ایستاد.
(او) دراپتی را صدا زد و به او یاد داد
که به کریچاک اینطوری میگی. 7.
دوگانه:
دراپاتی بسیار باهوش بود و (سپس) شوهر نیز به خوبی توضیح داد.
(شوهر) یک چیز گفته بود، بیست چیز درست کرد و گفت. 8.
بیست و چهار:
دراپاتی اینطور به کریچاک گفت
که خیلی بهت حسودیم میشه
شب ها به «سانیسال» (محل یا آشپزخانه اهل سنت) می آیید
و با من سکس کن 9.
او بهیما را در سننسل نشست.
(آنجا) در نیمه های شب کریچاک آمد.
فقط پس از آن (بیما) کریچاک را از پاها گرفت