سپس بهات از چیت فراموش شد. 1.
یارو گفت:
دوگانه:
(اگر) شوهرت را زیر تخت ببند و مرا میخکوب کن،
آن وقت می دانم که تو واقعاً عشق من هستی. 2.
بیست و چهار:
(وقتی) یک روز اینده رای آمد
همسرش غمگین شد و گفت:
ای ناث! شما یک بیماری بزرگ دارید.
با این کار ذهنم خیلی اذیت می شود. 3.
دوگانه:
برای شما دکتر تماس گرفته اند و او را در خانه نگه داشته اند.
پس فوراً درمان خود را از او دریافت کنید. 4.
بیست و چهار:
اندی روی تنها در آن زمان این کار را کرد
و بیرام دیو را صدا زد.
(ای طبیب) برای درمان این بیماری ((گاد)) چه باید کرد؟
که بزرگترین بیماری از آن نابود می شود. 5.
سپس پزشک چنین گفت:
شما یک بیماری بسیار جدی دارید.
بنابراین جانترا مانترا (Upa) ندارد.
یک تانترا وجود دارد، می تواند چیزی را (تاثیر بگذارد). 6.
(شما) مقدار زیادی الکل بنوشید
و به همسرت هم غذا بده
زیر تخت بسته می مانی
و همچنان از روی صورت شعر بخوان. 7.
سپس یک "Bir" را در اینجا صدا کنید
و روی این تخت بنشین.
او با همسرت جنگ خواهد کرد،
سپس این بیماری شما برطرف می شود.8.
(آن) احمق این را نفهمید.
(او) بدن سالم خود را مرض دانست.
خودش مشروب سفارش داد و نوشید
و به همراه دوست، همسر نیز مشروب خورد. 9.
زن با دستان مرد را وادار به نوشیدن کرد.
جسد (شوهر) زیر تخت به صورت وارونه بسته شده بود.
(او) هر دو چشم بسته شد
و (روی تخت) مردان و زنان نشستند. 10.
(او) شعر را در زیر تخت دراز کشید
و هیچ چیز نمی توانست راز را در نظر بگیرد.
(فکر کردم که) تانترای که ود ساخته بود،
به همین دلیل است که خداوند (بیر) به (خانه ما) آمده است. 11.
مرد با زن رابطه جنسی داشت
و از هر جهت به او شادی بخشید.
با پریدن و پریدن زیاد بازی کرد،
اما بات احمق نتوانست موضوع را درک کند. 12.
دوگانه:
پس از بلند شدن از تخت، چشمانش را باز کرد (و بهات نیز در ذهنش) و هیچ دردی احساس نکرد.
بهات واقعاً در ذهن (خود) فهمید که اکنون بیمار شده ام. 13.
با بستن بهات زیر تخت و نوشیدن از دستش،
زن با مرد بازی کرد، (اما او) معشوق (بهات) را پیدا نکرد. 14.
در اینجا فصل 172 از Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 172.3381. ادامه می یابد
دوگانه:
همسر نیرانجان رای چوپرا بسیار زیبا بود.
همه مردم او را به شکل راتی می دیدند. 1.
که شکلی باورنکردنی داشت (او) در بهللپور زندگی می کرد.
او مورد ستایش همه رزمندگان بود و بهلل خان نام داشت. 2.
وقتی بهلول زن موسیقی را دید،
سپس تمام پاتانی ها را از چیت خود حذف کرد. 3.
زنی بود به نام بانیج کالا او را صدا زد.
پول بی شماری به او داد و برایش فرستاد. 4.
بیست و چهار:
بانیج کالا به آنجا رفت
جایی که هنر موسیقی آراسته شد.
وقتی از خان تعریف کرد
آن زن نیز با شنیدن آن ناراحت شد. 5.
با این سخنان (او) زن را به دام انداخت.
همین مطلب به زیبایی برای محبوب (شوهر) نقل شده است
که باغ زیبایی ساخته ام.
(زن به شوهر گفت) تو مرا به آنجا ببر و برو آنجا. 6.
من تا الان جایی نرفتم.
پنده کوپنده پا نگذاشت.