یک دام جدید دیگر شنیده شد، باید بدون فکر آن را پیدا کرد.
«اکنون ای پادشاه! فوراً تور دیگری پرتاب کن و این تنها قدم برای گرفتن اوست.»140.
ای راجان! ما شنیده ایم که نام آن تله "دانش" است.
«ای پادشاه! نام تور دانش را شنیده ایم، همان را در اقیانوس بیندازید و حکیم بزرگ را بگیرید.
«حکیم حتی تا سالها با هیچ اقدام دیگری گرفتار نخواهد شد
ای محافظ! به آن گوش کن که ما به تو راست می گوییم.»141.
"شما ممکن است اقدامات هولناکی انجام دهید به جز این، نمی توانید او را بگیرید
«فقط تور علم را بیندازید و او را بگیرید»
هنگامی که شاه بزرگ (پاراسنات) تور علم را در او نهاد.
هنگامی که شاه تور دانش را به اقیانوس انداخت، آن تور او را مانند دادیچ دوم گرفتار کرد.142.
ماچیندرا جوگی در توری با ماهی بسته شده بود.
یوگی ماتسیندرا همراه با ماهی گرفتار شد، در حالی که در تور به دام افتاده بود و دید که همه ماهی ها شگفت زده شده بودند.
پس از گذشت دو ساعت که می توان برخی از اجساد را پاک کرد.
پس از مدتی که همه مردم سلامتی خود را به دست آوردند، همه جنگجویان با گذاشتن سلاح و سلاح خود به دروازه شاه رسیدند.143.
آنها شروع به دریدن شکم ماهی کردند، اما هیچ یک از آنها نتوانستند این کار را انجام دهند
وقتی همه تسلیم شدند، پادشاه دوستانش را صدا زد و از آنها پرسید:
(برای پاره کردن آن) یا تلاش دیگری (درمان) باید در نظر گرفته شود،
«اکنون چه تدبیری اتخاذ شود تا در هدف خود رستگار شویم و حکیم بزرگ را ببینیم.»144.
دوره
همه آنها از قدرت خود استفاده کردند، اما شکم ماهی را نمی شد پاره کرد.
سپس پادشاه سعی کرد از دانش- گورو بپرسد.145.
توتاک استانزا
همه رزمندگان غرور خود را رها می کنند
نزدیک شاه آمد و صحبت کرد
«ای پادشاه! فقط از گورو دانش بپرس،
او فقط تمام روش را به ما خواهد گفت.»146.
با تکمیل روش حسن سلوک
شاه روشمند تأمل کرد و دانش را استناد کرد و گفت:
ای گورودف! (آن) راز را به من بگو
«ای مرشد ارشد! این راز را به من بگو که چگونه می توان حکیم را دید؟»147.
گورو دانش خداحافظی کرد
سپس گورو دانش این کلمات را بر زبان آورد،
(ای راجان!) خنجر بیبک را در دست بگیر.
«ای پادشاه! چاقوی ویوکا (تبعیض) را بردارید و این ماهی را درآورید.»148.
سپس به همین ترتیب عمل کرد
سپس، هر چه گورو دستور داده بود، مطابق آن انجام شد
بیک (چاقو) را در دست گرفته،
پس از پذیرش Viveka، آن ماهی پاره شد.149.
وقتی شکم (ماهی) به خوبی شکاف داشته باشد
وقتی شکم ماهی را دریدند، آن حکیم بزرگ دیده شد
(او) چشمانش را در مراقبه بسته بود
با چشمان بسته و تمرکز آنجا نشسته بود و خود را از همه آرزوها جدا کرده بود.150.
مجسمه ای از هفت فلز ساخته شده است.
سپس ورقه ای از هفت فلز را زیر نظر حکیم قرار دادند
هنگامی که حکیم (مونی) توجه خود را از دست داد،
وقتی تفکر حکیم شکست، ورق با دیدن حکیم خاکستر شد.151.
اگر یکی دیگر زیر چشم بیاید،
اگر چیز دیگری به چشم او می رسید (در آن زمان)