هر دو یکدیگر را به چالش می کشند و حتی اندکی از دیگری نمی ترسند
با گرفتن گرزهای بزرگ، هر دو در میدان جنگ یک قدم به عقب برنمیدارند
آنها مانند شیر آماده برای شکار ظاهر می شوند.1876.
بلرام گرز شاه را برید و تیرهایی به سوی او پرتاب کرد
به او گفت: آیا با من به قدرت این فکر شجاعت جنگیدی؟
بلرام با گفتن این سخن و پرتاب تیرهای خود، کمان خود را بر گردن شاه انداخت
بالرام، قهرمان یاداواس در این جنگ پیروز شد و آن دشمن مهیب شکست خورد.1877م.
او که از او، گارودا پادشاه پرندگان و ایزد شیوا می لرزند
او که حکیمان، ششناگا، وارونا، سوریا، چاندرا، ایندرا و غیره همه از او در ذهن خود می ترسند.
اکنون کال (مرگ) روی سر آن پادشاه معلق بود.
همه جنگجویان کریشنا این را گفتند: «به لطف کریشنا، دشمنان بزرگ غلبه کردند.» 1878.
بلرام در حالی که گرز را در دست گرفته بود، با خشم شدید گفت: «دشمن را خواهم کشت
اگر حتی یاما برای محافظت از جانش بیاید، من نیز با او مبارزه خواهم کرد
(اگر) حتی اگر سری کریشنا همه یادواها را با خود ببرد و از آنها بخواهد که آن را ترک کنند، ای برادر! (از عزم خود دور نمی شوم).
بالرام به این ترتیب گفت: «حتی اگر کریشنا از من بخواهد که همه یداوها را با او ببرم، در این صورت نمیگذارم او زنده بماند.»
جراسند با شنیدن سخنان بلرام به شدت ترسید
و بلرام را نه به عنوان یک مرد، بلکه فقط به عنوان یاما دید
با نگاهی به سری کریشنا و بیرون انداختن زره خود، پاهایش را در آغوش گرفت.
اکنون پادشاه، در حالی که به کریشنا نگاه می کند، سلاح های خود را رها کرده، به پاهای خود چسبیده و در حالی که گریه می کند، گفت: "پروردگارا! از من محافظت کن.»1880
اقیانوس فیض (سری کریشنا) با دیدن وضعیت او حس شفقت را در ذهن (او) افزایش داده است.
کریشنا، گنج شفقت، با دیدن او در چنین وضعیتی، شگفت زده شد و خشم خود را ترک کرد و اشک از هر دو چشمش جاری شد.
او خطاب به (جایی که) بالاراما سورما ایستاده بود، این کلمات را گفت:
وقتی برادرش (قهرمان) را دید که آنجا ایستاده بود، چنین گفت: «او را که برای تسخیر نزد او آمده بودیم رها کن، او را فتح کردیم.»1881.
بلرام گفت: «من او را با پرتاب تیر به سوی او فتح نکردهام و سپس او را ترک نکردهام
چه، اگر او را فتح کرده باشم، او دشمن بسیار بزرگ و قدرتمندی است،
که او نیز ارابه سوار بزرگی است و در این هنگام از ارابه خود محروم شده است، پروردگارا! او به پای تو افتاده است و اینها را می گوید
او استاد بیست و سه واحد نظامی بسیار بزرگ است و اگر مجبور شد او را ترک کند، پس چرا ما ارتش بسیار بزرگ او را کشتهایم؟» 1882.
دوره
(اکنون با دشمنی که لشکر بزرگی دارد). اگر فتح شد (به دست خودش) فتح شد.
فتح یک ارتش بسیار بزرگ در کنار دشمن یک پیروزی محسوب می شود و این تمرین بزرگی بوده است که به جای کشتن دشمن، آزاد می شود.1883.
SWAYYA
جراسند با دادن یک عمامه و لباس و یک ارابه آزاد شد
با توجه به عظمت کریشنا، پادشاه به شدت شرمنده شد
او در حال توبه در مصیبت به خانه خود بازگشت
به این ترتیب، ستایش کریشنا در تمام جهان چهارده گسترش یافت.1884.
کریشنا بیست و سه واحد نظامی بسیار بزرگ را به این روش برای بیست و سه بار نابود کرد.
او بسیاری از اسب ها و فیل ها را کشت،
و حتی با یک تیر، اجساد را در آنجا رها کردند و به خانه یما رفتند
کریشنا پیروز شد و به این ترتیب جاراسانده بیست و سه بار شکست خورد.1885.
دوره
هر مداحی که توسط خدایان خوانده شد، شرح داده شده است
و روشی که این داستان در آن پیش رفت، اکنون من آن را نقل می کنم. 1886.
SWAYYA
در آنجا پادشاه شکست خورده به خانه رفت و در اینجا سری کریشنا پس از پیروزی در جنگ به خانه بازگشت.
از آن طرف، پادشاه در هنگام شکست به خانه خود بازگشت و از این طرف، کریشنا که در جنگ پیروز شد، به خانه خود بازگشت، به پدر و مادرش احترام گذاشت و سپس باعث شد تا سایبان بر سر اوگارسین تاب بخورد.
او (از خانه) بیرون آمد و به نیکوکاران صدقه داد و آنها یاش (خداوند کریشنا) را این گونه خواندند:
او هدایایی را به عنوان خیریه به افراد با استعداد داد، که از او قدردانی کردند و گفتند که کریشنا، قهرمان بزرگ میدان نبرد، غلبه بر یک دشمن بسیار بزرگ، حتی تأیید را نیز می پرستد. 1887.
به تعداد زنان شهر (ماتورا)، (آنها) همه با هم به سری کریشنا نگاه می کنند.