در آنجا، بانک به خوبی جنگجویان را کشت.
او چندین جنگجوی برازنده را به قتل رساند و سربازانی که جان سالم به در بردند با تمام قدرت فرار کردند تا جان خود را نجات دهند.
سانگو شاه در آنجا میدانی ساخت (برای نمایش شاهکارهای جنگ).
در آنجا (سنگو) شاه رشادت های خود را در میدان جنگ به نمایش گذاشت و بسیاری از خان های خونین را زیر پا گذاشت.
(در آن زمان گولریا) شاه گوپال در میدان جنگ ایستاده بود و غرش می کرد
گوپال، پادشاه گولریا، محکم در مزرعه ایستاده بود و مانند شیر در میان گله آهو غرش می کرد.11.
سپس هاری چاند جنگجو عصبانی شد
در آنجا با خشم شدید، جنگجوی Hari Chand، بسیار ماهرانه در میدان نبرد قرار گرفت.
(او) بسیار خشمگین شد و تیرهای تیز پرتاب کرد
او تیرهای تیز را با خشم فراوان پرتاب کرد و به هر کس اصابت کرد، به سوی جهان دیگر رفت.
رساوال استانزا
هاری چاند عصبانی شد
هاری چاند (هندوریا) با خشم شدید قهرمانان مهمی را کشت.
او برداشت خوبی از تیرها انجام داد
او با مهارت یک رگبار تیر شلیک کرد و نیروهای زیادی را کشت.13.
(او) (کاملاً) غرق در راودا راسا بود،
او در شاهکارهای هولناک اسلحه غرق شده بود.
(او) زره پوشان را کشت
جنگجویان مسلح کشته می شدند و پادشاهان بزرگ بر زمین می افتادند.
سپس (قهرمان ما) جیت مال
هاری چاند در حال گرفتن توپ
زده به قلب
سپس جیت مال نشانه گرفت و با نیزه خود هاری چند را به زمین زد.
قهرمان-جنگجویان تیر می گیرند
رزمندگانی که با تیر زدند از خون سرخ شدند.
همه آنها به جز اسب ها
اسبانشان احساس کردند و راهی بهشت شدند.16.
BHUJANG PRAYAAAT STANZA
راهیان خونخوار شمشیرهای برهنه خراسان را گرفتند (تیز کردند).
در دستان خونخواران شمشیرهای خراسان بود که لبه های تیزشان چون آتش می درخشید.
انبوهی از تیرها (در آسمان) بود و کمانها شروع به لرزیدن کردند.
کمان هایی که رگبار تیرها را به بیرون پرتاب می کردند به هم خوردند، اسب های باشکوه به دلیل ضربات سنگین سقوط کردند.
زنگ ها زمزمه می کردند و ناقوس ها می وزیدند.
شیپورها به صدا درآمد و لوله های موسیقی نواخته شد، رزمندگان دلیر از دو طرف رعد و برق می زدند.
آنها دستان خود را دراز می کردند و با سلاح به آنها ضربه می زدند
و جادوگران با بازوهای قوی خود (دشمن) خون می نوشیدند و صداهای وحشتناکی تولید می کردند.18.
دوره
تا کجا باید نبرد بزرگ را توصیف کنم؟
آنهایی که جنگیدند به شهادت رسیدند، هزاران نفر فرار کردند. 19.
BHUJANG PRAYAAT STANZA
(سرانجام) پادشاه تپه (فاتح شاه) اسب را کشت و فرار کرد.
رئیس تپه اسب خود را تحریک کرد و فرار کرد، جنگجویان بدون پرتاب تیرهای خود رفتند.
(بعد از او) جاسو ولیا و دادوالیا مدوکار شاه (نتوانستند در جنگ مقاومت کنند و)
رؤسای جسوال و دادوال که (در میدان جنگ) می جنگیدند با تمام سربازان خود رفتند.20.
جنگجو Chandelia (پادشاه) شگفت زده (از این وضعیت) هیجان زده شد.
وقتی هاری چاند سرسخت نیزه را در دست گرفت، راجا چندل گیج شد.
او با خشم شدیدی پر شد و وظیفه خود را به عنوان یک ژنرال انجام داد
کسانی که پیشاپیش او آمدند، قطعه قطعه شدند و (در میدان) افتادند.