ترفندهای زیادی یاد داد.
جامه های کثیفش را درآوردند و لباس های نیکو به او دادند.
شکل زیبایی از او ساخت و او را به آنجا آورد. 26.
وقتی زن دوستی را که می خواست پیدا کرد.
او را به طرق مختلف در آغوش گرفتند.
با خوشحالی تعظیم کرد و او را بوسید.
(ملکه) تمام فقر آن سخی را تمام کرد. 27.
یک برهمن الهه دورگا را با پرستش او خشنود کرد.
میوه جاودانه ای از دست او دریافت کرد.
با گرفتن آن میوه (او) آن را به پادشاه بهارتاری داد.
(تا) تا زمین و آسمان پابرجاست، پادشاه زنده باشد. 28.
وقتی میوه ای که دورگا داده بود به دست پادشاه افتاد
پس با فکر در ذهن خود (آن میوه) را به بهان ماتی داد (که برای مدت طولانی زنده خواهد ماند و خدمت می کند).
زن در این فکر افتاد که این میوه را به میترا بدهند.
کسی که همیشه جوان بود و (با او) زیاد بازی می کرد. 29.
سخی! روزی که دوستی را که می خواهیم بدست آوریم
پس دوباره جسم و روان و ثروتش را رها کند و به بالیهار برود.
معشوق (من) از هر نظر ذهن مرا ربوده است.
جوان بود و عمر طولانی داشت. (بنابراین) پس از یافتن میوه (به دست آوردن معنی) آن را به او داد. 30.
بیست و چهار:
دل شاه را ملکه گرفت.
بانو (ملکه) دلش را به او (چندال) داد.
او به یک فاحشه گره خورده بود.
(آن) میوه را گرفت و به فاحشه داد. 31.
قاطعانه:
آن زن (فاحشه) با دیدن بدن (زیبایی) پادشاه، شیفته او شد.
چشمان زیبایش به شکل گرانبهایش می نگریست.
همان میوه را در دست گرفت و مشتاقانه آن را (به پادشاه) داد.
که تا زمین و آسمان هست شاه زنده باد. 32.
فاحشه آمد و میوه را به پادشاه داد.
با دیدن شکل (پادشاه) عاشق او شد.
پادشاه (میوه) را در دست گرفت و در ذهن خود فکر کرد
که این همان میوه ای است ("طبل") که به خانم (ملکه) دادم. 33.
او آن را از طرق مختلف بررسی کرد.
به آن فاحشه زنگ زد و پرسید
راستش را بگو این میوه را از چه کسی گرفتی؟
دستهایش را جمع کرد و اینطور به شاه گفت. 34.
(ای شاه!) (میوه) را از سینه به دست ملکه دادی.
ذهن آن ملکه اسیر یک چندل شد.
آن حقیر (چندل) هم بر من فروخته شد.
همسرت به او داد و او به من داد. 35.
من با دیدن فرم شما گیر کردم.
من فروخته شده ام (به تو) که با تیرهای کاما دیو، دشمن شیوا سوراخ شده ام.
این میوه را از من بگیر که تو را برای همیشه جوان نگه می دارد
و با خوشحالی با من بازی کن 36.
این میوه را خیلی خوشحال به آن زن (ملکه) دادی.
او عاشق چندال شد و به او داد.
او (چندل) میوه را به من داد و من که از بی مصرفی گندیده بودم، آن را به تو دادم.