همان لباسها و دقیقاً همان رنگ گوسالهها را میسازد،
وقتی غروب شد، کریشنا به خانه خود بازگشت که آنجاست تا قدرت او را قضاوت کند؟
برهما فکر کرد که والدین با دیدن همه اینها،
همه چیز را درک کنید و بازی کریشنا اکنون تمام می شود.179.
وقتی کریشنا روی فلوت خود می نواخت، یاشودا سر او را بوسید و
هیچ کس دیگری به پسرش توجه نکرد و همه عاشق کریشنا بودند
در براجا هر چه غوغایی است، در هیچ جای دیگری چنین هیاهویی نیست، معلوم نیست زمان چگونه می گذرد.
کریشنا به همراه زنان تازه ازدواج کرده شروع به خواندن آهنگ با گوپی ها کرد.180.
وقتی روز طلوع کرد، کریشنا دوباره به جنگل رفت و گوساله ها را با خود برد
او آنجا همه پسرهای گوپا را دید که آواز می خوانند و چماق هایشان را می چرخانند
در ادامه نمایش، کریشنا به سمت کوه رفت
شخصی گفت که کریشنا با آنها عصبانی است و شخصی گفت که حالش خوب نیست.181.
کریشنا با پسرها و گاوها حرکت کرد
با دیدن آنها در بالای کوه همه به سمت آنها دویدند گوپاها نیز به سمت آنها رفتند
یاشودا نیز این منظره را دید که کریشنا با عصبانیت بدون حرکت در آنجا ایستاده بود
و همه این مردم چیزهای زیادی به کریشنا گفتند.182.
سخنرانی ناند خطاب به کریشنا:
SWAYYA
���ای پسر! چرا گاوها را آورده ای اینجا؟ به این ترتیب تولید شیر برای ما کاهش یافته است
همه گوساله ها شیرشان را نوشیده اند و این توهم در ذهن ما باقی می ماند
کریشنا به آنها چیزی نگفت و به این ترتیب احساس وابستگی آنها را افزایش داد
با دیدن شکل کریشنا، خشم همه مثل آب سرد شد.183.
محبت در ذهن همه بیشتر شد، زیرا هیچ یک از آنها نمی توانست پسرش را رها کند
محبت گاوها و گوساله ها را می توان رها کرد
در راه، به تدریج، به یاد همه چیز همه به خانه های خود رفت
با دیدن همه اینها یاشودا نیز ترسید و فکر کرد که ممکن است این معجزه کریشنا باشد.184.
وقتی سال گذشت، یک روز سری کریشنا به بان رفت.
پس از گذشت چندین سال، یک بار کریشنا به جنگل رفت، برهما نیز به آنجا رسید تا بازی شگفت انگیز خود را ببیند.
از دیدن همان بچه های گوپا و گوساله هایی که دزدیده بود متحیر شد
با دیدن همه اینها، برهما از ترس و خوشحالی زیر پای کریشنا افتاد و شروع به نواختن آلات موسیقی کرد که باعث شادی می شد.185.
سخنرانی برهما خطاب به کریشنا:
SWAYYA
����اى پروردگار جهان! گنج رحمت! پروردگار جاودانه! به درخواست من گوش کن
من اشتباه کردم، لطفاً مرا به خاطر این تقصیر ببخش...
کریشنا گفت: «من بخشیدم، اما با رها کردن نکتاری، زهر را نباید گرفت.
برو و همه انسانها و حیوانات را بدون معطلی بیاور.»186.
برهما در یک لحظه تمام گوساله ها و گوپاها را آورد
وقتی همه پسرهای گوپا با کریشنا ملاقات کردند، همه بسیار خوشحال شدند
با این کار، گوساله های ساخته شده توسط مایا کریشنا ناپدید شدند، اما هیچ کس نتوانست این راز را بداند.
هر چه آورده ای، ممکن است همه با هم بخوریم.����187.
پسران براجا تمام غذاهای قدیمی را جمع کردند و شروع به خوردن آن کردند
کریشنا گفت: «من ناگا (مار) را کشتهام، اما هیچکس نمیتوانست از این نمایشنامه خبر داشته باشد.
همه آنها از در نظر گرفتن گارودا (جی آبی) به عنوان محافظ خود خوشحال بودند
و کریشنا گفت: «میتوانید این را در خانه خود بگویید که خداوند از زندگی ما محافظت کرده است.»188.
پایان شرح " آمدن برهما همراه با گوساله ها و افتادن به پای کریشنا ".
اینک شرح کشتن دیو به نام دهنوکا آغاز می شود
SWAYYA
کریشنا تا سن دوازده سالگی به چرای گاوها رفت