دوازده جنگجوی توانا به جلو هجوم آوردند که مانند راوانا به قهرمان آسیب رساندند و مست شدند و بدون درک رمز و رازی در اطراف کریحسنا شناور شدند.2147.
در بدو ورود، همه فیل های خود را به سمت کریشنا حرکت دادند
آن فیل ها مانند کوه سومرو به نظر می رسیدند که با بال حرکت می کرد، آنها از عصبانیت دندان های خود را به هم می زدند.
سری کریشنا ابتدا تنه های آنها را برید، (سپس) کریپانیدی آنها را تکان داد تا (گیاه موز تکان بخورد).
کریشنا تنههای آنها را مانند بریدن موز، خیلی سریع خرد کرد و با آغشته شدن به خون، مانند بازی هولی در ماه Phalgun ظاهر شد.2148.
وقتی سری کریشنا عصبانی شد و با دشمنان درگیر شد (یعنی جنگ به راه انداخت)
هنگامی که کریشنا در خشم خود با دشمنان نبرد کرد، سپس با شنیدن صدای رعد وحشتناک او، بسیاری از جنگجویان بی جان شدند.
سری کریشنا فیل ها را از خرطوم هایش گرفت و با نیروی دستانش آنها را چرخاند.
کریشنا فیلها را از خرطومهایشان میگرفت و آنها را مثل بچههایی که بازی کشیدن همدیگر را بازی میکنند میچرخاند.2149.
او تا زمانی که زنده بود، که قبل از سری کریشنا آمده بود، اجازه نداشت به خانه برود.
هر کس جلوی کریشنا می آمد، پس از غلبه بر دوازده سوریا و ایندرا، زنده نمی ماند.
او به آن مردم گفت: «شما میتوانید اکنون با من بروید و این درخت را به خانهام ببرید
سپس همه با کریشنا رفتند و همه اینها را شاعر شیام در شعر خود نقل کرده است.2150.
سری کریشنا با یک جارو زیبا به خانه روکمانی آمد.
کریشنا با برداشتن آن درخت زیبا به آن خانه روکمانی رسید که با جواهرات و الماس پوشانده شده بود و حتی برهما با دیدن آن مکان آن را پوشانده بود.
در آن زمان سری کریشنا آن داستان (کل) را برای همه آن (زنان) نقل کرد.
سپس کریشنا تمام ماجرا را برای اعضای خانوادهاش بازگو کرد و شیام شاعر در شعرش با کمال میل آن را به طور کامل شرح داده است.2151.
پایان شرح فتح ایندرا و درخت الیزیایی در کریشنااتارا (بر اساس داشام اسکند پورانا) در باچیتار ناتاک.
شرح سرگرمی و لذت کریشنا با روکمانی
SWAYYA
کریشنا به همسرش گفت: "من در خانه گوپی ها (زنان شیر) غذا خورده بودم و شیر نوشیده بودم.
و از آن روز من به عنوان شیرفروش نامیده شده بودم
وقتی جراسند حمله کرد، صبر را کنار گذاشته و فرار کردم
حالا از عقلت چی بگم نمی دونم چرا با من ازدواج کردی؟2152.
«گوش کن، ای زن زیبا! نه تو لوازمی داری و نه من ثروتی
این همه شکوه التماس شده است، من یک جنگجو نیستم، زیرا کشورم را رها کرده ام و در کنار دریا در دوارکا می مانم.
اسم من چور (دزد، دزد کره) است، بنابراین برادرم بلرام با من عصبانی است.
پس به شما توصیه می کنم که اکنون هیچ مشکلی برای شما پیش نیامده است، مرا رها کنید و با دیگری ازدواج کنید.»2153.
سخنان ركمانی خطاب به یكی از دوستان:
SWAYYA
من در ذهنم خیلی فکر کرده ام، نمی دانستم که کریشنا این کار را (با من) خواهد کرد.
من در ذهنم مضطرب شده ام و نمی دانستم که کریشنا با من اینطور رفتار می کند، او به من می گفت که باید او را ترک کنم و با شخص دیگری ازدواج کنم.
حالا باید در این مکان بمیرم، نمی خواهم زندگی کنم، الان می میرم.
لازم است الان بمیرم و در همین جا بمیرم و اگر مردن مناسب نباشد با اصرار بر شوهرم خود را در فراق او بسوزانم.»2154
همسر شری کریشنا مضطرب شد و در ذهنش فکر کرد که (اکنون) باید بمیرد.
روکمانی که با کریشنا عصبانی شد، فقط به مرگ فکر کرد، زیرا کریشنا با کلمات تلخی مانند او صحبت کرده بود.
(رکمانی) که از خشم غلبه کرده بود، تاب بر زمین افتاد و به هیچ وجه نتوانست (خود) را نگه دارد.
از شدت خشم، مات و مبهوت بر زمین افتاد و چنین شد که با سیلی باد درخت شکسته و فرو ریخت.2155.
دوره
لرد کریشنا او را در آغوش گرفت تا خشمش را از بین ببرد.
کریشنا برای اینکه خشم خود را از بین ببرد، روکمانی را در آغوش گرفت و دوست داشتن او چنین گفت،2156
SWAYYA
«ای زن زیبا! به خاطر تو، کانسا را از موهایش گرفتم و او را زمین گیر کردم
جراسند را در یک لحظه کشتم
من ایندرا را فتح کردم و بوماسرا را نابود کردم
من فقط با شما شوخی کردم، اما شما آن را واقعیت دانستید.»2157.
سخنان ركمانی:
SWAYYA