پادشاهی به نام چیترا کوچ در شهر داکا بود
هیچکس مثل ساندار راجکومار نبود و نخواهد بود. 2.
او (یک بار) به زیارت راجکومار رفت.
(به نظر می رسید که) گویی زیبایی شانزده جور زیبایی کرده است. 3.
قاطعانه:
(برای رعنا) جایی که شاه پنجره ساخته بود،
شاه با شانزده تزئین از آن مسیر گذشت.
آن زن با دیدن زیبایی او کمالی شد
و تمام نظافت خانه را فراموش کرد. 4.
که راج کوماری هم بعد از پوشیدن شانزده زیور بیرون رفت و ایستاد
و با فراموش کردن شرم، شروع به وصل کردن چهار چشم (به معنی زیبا) کرد.
پادشاه از دیدن تلاش های راج کوماری شگفت زده شد.
در ذهنش شروع به فکر کردن کرد که این انسان کیست، مار یا زن کوه؟ 5.
او یک تصویر زیبا، یا تصویر یا مورتی است
یا پری، پادمانی، پراکریتی (مایا) پارباتی باید فهمید.
اگر یک بار چنین زنی حاصل شود
پس بیایید لحظه به لحظه برای هشت تولد به بالیهار برویم. 6.
بیست و چهار:
در آنجا این میل در ذهن کنور به وجود آمد.
و در اینجا نیز چای ('bacha') در ذهن ملکه متولد شد.
هر دو برخاستند و (به یکدیگر) نگاه کردند.
و یک لحظه هیچکس به اینجا و آنجا حرکت نکرد.7.
دوگانه:
اینجا و آنجا هر دو ایستاده بودند و در عشق گمشده به نظر می رسیدند.
(اینجوری به نظر می رسید) انگار دو قهرمان در جنگ رو به روی هم بودند (اکنون ببینید) کدام یک فرار می کند.8.
بیست و چهار:
هر دو عاشق شدند.
خورشید غروب کرد و شب شد.
ملکه قاصدی را به آنجا فرستاد
و نسبت به ساجان (راج کومار) ابراز محبت فراوان کرد. 9.
شوهر بسیار عاشق آن ملکه بود.
شب ها اجازه نداشت اینجا و آنجا برود.
او عادت داشت در آغوشش بخوابد
و لذت را از بسیاری جهات افزایش داد. 10.
رانی شانسی نداشت
که با آن ترفند می تواند افراط کند.
پادشاه همیشه با او می خوابید.
(اکنون) چگونه رفتند و او را ملاقات کردند. 11.
او (ملکه) بدون ملاقات با او به آرامش نمی رسید.
او از همخوابی با پادشاه می ترسید.
وقتی شوهر را در خواب دید،
پس از این فرصت استفاده کرد و با او تماس گرفت. 12.
خدمتکار را فرستاد و او را صدا زد.
خیلی خوب توضیح داد
ملکه (عاشق) پادشاه را چنین توضیح داد
که جوری لذت ببری که هیچکس بیدار نشه. 13.
سپس چیترا کوچ (پادشاه) به آن مکان آمد.
(در تاریکی) نمی توانست بداند پادشاه کدام است و ملکه کدام است؟