(سخی پری شروع به گفتن به شاه پری کرد.) هی شاه پری! گوش کن که برایش سخت کار کرده ام،
حالا شما می خواهید او را طلاق دهید و حتی به او اجازه ملاقات (با راج کوماری) را نمی دهید. 44.
بیست و چهار:
ای سخی! شاه پری هم باید چکار کند؟
در بلا استفاده بدن و سینه ام می سوزد.
وقتی شکلش را دیدم،
بنابراین فکر زندگی در بهشت کنار گذاشته شده است. 45.
دوگانه:
چیکار کنم کجا برم (من) خال های بدی دارم.
بدون دیدن (او) آرامشی حاصل نمی شود و با دیدن او شادی را تجربه می کند. 46.
بدون دیدن محبوب حتی یک چشم بهم زدن هم شبیه ساعت می شود.
بعد شاه پری بود حالا برده شده. 47.
(من) چه کنم، به چه کسی بگویم؟ (من) با من صحبت نمی شود.
نایان بدون دیدن محبوب مریض شده است (جهمتی). 48.
قاطعانه:
چشم ها به گونه ای است که حتی یک لحظه از این طرف و آن طرف حرکت نمی کنند (یعنی ببین).
هر دو غرق در عشق به دیدن معشوق هستند.
من (چنان) پافشاری کردم که شریر فرار نمی کند.
ای سخی! بدون اینکه حتی او را ببینم، زندگی (من) در حال خاموش شدن است. 49.
موارد بدی وجود دارد که نمی توان آنها را حذف کرد.
غرق شدن در عشق معشوق، حتی یک چشم به هم زدن از اینجا و آنجا حرکت نمی کند.
این سنگ ها هرجا کاشته شده همان جا مانده است.
شاعران این گونه گفته اند (هر جا می روند) از آنجا برنمی گردند. 50.
دوگانه:
آنها حتی برای یک لحظه در حال نوسان، ناپایدار، ناپایدار هستند.
جایی که این مرواریدها اکنون کاشته شده اند، دیگر (از آنجا) باز نمی گردند. 51.
با دیدن چشمان عاشق چشمان (من) در آنها فرو رفته است.
مثل شاهین پرواز کرده اند، قرار نیست برگردند. 52.
آنجا که این مرواریدها کاشته شد (سپس) آنجا شد.
مانند آهو (پرنده شکاری) هر دو خشمگین هستند، (یک بار) رفته اند، سپس برای همیشه رفته اند. 53.
قاطعانه:
آنجا که این مرواریدها کاشته شد (سپس) همان جا ماند.
من از این همه تلاش خسته شدم، حتی بعد از فراموش کردن (این) به اینجا نیامدم.
این کلمه از دستم رفته (یعنی دیگر چیزی در من نمانده است) بگو چه کار کنم؟
سوخته از شهوت (من) همیشه در دل می سوزم. 54.
بیست و چهار:
همه سخی ها از این همه تلاش خسته شده اند،
اما وقتی عشق بد شروع شد.
سپس آن پری ها به فکر نقشه ای افتادند
و نزد راج کومار رفت و گفت.55.
هی راج کومار! که تو لیاقتش را داری،
همه فرشتگان به پای او می افتند.
حالا سردارانی ما (شاهزاده پری) می خواهد به دیدن شما بیاید.
آنچه به ذهن شما می رسد (به ما بگویید) 56.
وقتی راج کومار این را شنید،
بعد پری خندید و گفت:
من با شاه پری ازدواج نمی کنم
و من در غیاب آن راج کوماری خواهم مرد. 57.