و روز دوم به خانه آن زن (زهد) می رفت.
رانی در لباس راهب
داشتن رابطه جنسی با پادشاه 19.
پادشاه او را همسر دوم خود می دانست.
(او) احمق تفاوت را نفهمید.
(او) شخصیت زن را درک نمی کرد
و (پادشاه) هر روز سر خود را می تراشید.
در اینجا سیصد و سومین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 303.5840. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاه شجاعی بود به نام Bidhi Sen
که هم در دگ و هم تگ مسلط بود.
(او) توانا و خوش قیافه و نیرومند بود.
او بسیاری از دشمنان را شکست داده بود. 1.
او یک دختر به نام بیضا مطیع داشت
کسی که (هیچ) مرد و یا زن برابر نبود.
حکیم او بسیار دلنشین بود
(که) ماه و خورشید هر روز به دیدنش می آمدند. 2.
عاشق یکی شد،
همانطور که در ماه ساوانا باران می بارد.
نام او چاتور کومار بود.
او را با چه مردی می توان مقایسه کرد؟ (معنا را نمی توان بیان کرد. 3.
بیدیا دی با خوشحالی یک روز
به زور پریتام نامیده می شود.
با او رابطه جنسی داشت.
هم زنان و هم مردان شادی زیادی داشتند. 4.
شخصی به Bidhi Sen گفت
اینکه دخترت دوستی را به خانه دعوت کرده است.
با او رابطه جنسی دارد
و ای راجان! او اصلا از شما نمی ترسد. 5.
سپس پادشاه او را با خود برد
و عصبانی شد و به آنجا رفت.
وقتی ویدیا متی شنید،
(سپس) میترا در دلش بسیار ترسیده بود. 6.
(او) سقف را کند و دو طاق ساخت.
از کدام طرف میپنداشت که میآیند (یعنی آمدنشان را دیده بود).
هر دو (از طریق مغوره ها) غم و اندوه کردند.
(که) همراه فرشته بر سر پادشاه افتاد.7.
(هر دو) کور شدند و چیزی را نمی دیدند.
از همان مسیر هموطن را به خانه بردند.
راجا بهد ابهد نمی توانست چیزی بفهمد.
(در فکر) دختر برای کاری به جایی رفته است. (یعنی دختر بعد از انجام شهوت کجا رفته است) 8.
بدبختی (بر هر دو) نازل شد.
آن شخص سر هر دو را بغل کرد و رفت.
(آنها) برای شستن صورت خود یک ساعت وقت گذاشتند.
پس از این (آنها) به خانه دختر رفتند. 9.
رفتن به آنجا، آنچه شاه دید
پس هیچ دوستی دیده نشد.
سپس شاه همان (شخص) را برعکس کشت