چرا به عبادت ایندرا می روی؟ او (خدا) را با تمام وجود عبادت کنید
چرا ایندرا را با محبت انجام می دهید؟ پروردگار را به یاد آورید که با هم جمع شوید، او به شما پاداش خواهد داد.338.
ایندرا تحت کنترل یاجناس است، برهما نیز چنین گفته است
برای حفظ مردم، خداوند از طریق خورشید باران می آورد
او خودش بازی موجودات را می بیند و در درون این نمایش شیوا آنها را نابود می کند
آن ذات اعلی مانند نهر است و انواع نهرهای کوچکتر از آن سرچشمه گرفته است.339.
آن پروردگار (مراری و هاری) در سنگ و آب می ماند،
کوه، درخت، زمین، انسان ها، خدایان و شیاطین
�����������������������������������������������������������������������������������������������������
من تمام این راز را به شما می گویم که به جای پرستش همه خدایان جدا از هم، خداوند-خدا را پرستش کنید.»��340.
کریشنا سپس با لبخند به ناند گفت: «به درخواست من
شما می توانید برهمن ها، گاوها و کوه را بپرستید،
به آنجا برو چون گاوها شیر می خورند، اگر از کوه بالا بروی خوشحال می شوی
چون شیر گاو و در کوه می نوشیم، احساس خوشبختی می کنیم. با صدقه دادن به برهمن ها، در اینجا شهرت پیدا می کنیم و همچنین در جهان دیگر آسایش داریم.341.
سپس سری کریشنا به پدر گفت: (ای پدر! اگر) گوش کن، بگذار یک چیز را به تو بگویم.
سپس کریشنا این را به پدرش گفت: برو و کوه را پرستش کن، ایندرا عصبانی نخواهد شد.
من در خانه شما پسر خوبی هستم، ایندرا را خواهم کشت
ای پدر عزیز! این راز را به تو می گویم کوه را پرستش کن و عبادت ایندرا را رها کن.»342.
وقتی نند سخنان پسرش را شنید، تصمیم گرفت به آن عمل کند
تیر تیز هوش در ذهنش رخنه کرد
با گوش دادن به سخنان کریشنا، رذالت مانند پرواز یک گنجشک گرفتار رها شد.
ابرهای دلبستگی با طوفان معرفت به پرواز درآمدند.343.
ناندا با اطاعت از اجازه لرد کریشنا، نگهبانان را فراخواند.
ناند که با کریشنا موافقت کرد، همه گوپاها را صدا کرد و گفت: "برهمن ها و گاوها را پرستش کنید."
او دوباره گفت: «این را به شما می گویم، زیرا به وضوح متوجه شده ام
من تا امروز همه را عبادت کرده ام و در مورد پروردگار سه جهان تدبر نکرده ام.»344.
سپس پس از کسب اجازه از پروردگار براج (ناندا) برخاستند و به خانه رفتند.
گوپاها با اجازه ناند، ارباب براجا رفتند و برای عبادت آماده شدند و عطرها، بخورها، پانچامریت، چراغ های خاکی و غیره را آوردند.
خانوادههایشان را با خود بردند و بر طبلشان کوبیدند، همه به سمت کوه رفتند
ناند، یاشودا، کریشنا و بالرام هم رفتند.345.
وقتی نند خانواده اش را با خود برد، به کوه آمد.
نند با خانواده اش رفت و چون به کوه رسیدند به گاوهایشان غذا و برنج آب پز با شیر و شکر و غیره را به برهمن ها دادند.
وقتی کریشنا خودش شروع به سرو غذا کرد، همه گوپاها خوشحال شدند
کریشنا از همه پسرها خواست که از ارابه او بالا بروند و یک بازی عاشقانه جدید را شروع کرد.»346.
کریشنا با حفظ بازی عاشقانه جدید در ذهن خود، شکل یکی از پسران را به کوه تبدیل کرد.
او شاخ های آن پسر را آفرید و او را نماد کوهی بلند قرار داد که هیچکس به آن نمی رسد.
حالا ظاهراً آن کوه مانند پسر شروع به خوردن غذا کرد
خداوند (کریشنا) خودش شروع به دیدن این منظره کرد و هرکسی که این منظره را می دید، فکرش فقط روی او متمرکز بود.347.
سپس سری کریشنا خندید و به آنها (گوالاها) کلمات شیرین گفت.
سپس خداوند (کریشنا) با لبخند گفت: «همه شما بسیاری می بینید که کوه در حال خوردن غذایی است که من داده ام.
همه گوپاهایی که از دهان کریشنا به این گوش میدادند تعجب کردند
هنگامی که گوپی ها از این بازی عاشقانه کریشنا مطلع شدند، آنها نیز روشن شدند.348.
همه با دستان بسته شروع به تعظیم در برابر کریشنا کردند
همه ایندرا را فراموش کردند و در عشق کریشنا جان باختند
کسانی که در خواب توهم به خواب رفته بودند، گویی با مراقبه سری کریشنا بیدار شده بودند.
آنهایی که در خواب بودند، با انجام کارهای بد، همه از خواب بیدار شدند و شروع به تفکر در خداوند کردند. آنها تمام آگاهی های دیگر را فراموش کردند و در کریشنا جذب شدند.349.
او، پاک کننده گناهان، سری کریشنا خندید و به همه آنها گفت که با هم به خانه بروند.
کریشنا که نابودکننده گناهان همه است، با لبخند به همه گفت: «همه شما ممکن است به خانه برگردید» یاشودا، ناند، کریشنا و بلبهدرا که همگی بی گناه شدند، به خانه های خود رفتند.