دوستان زیر تخته پنهان شدند
و او را خواب آلود کرد.
هیچ کس تفاوت (این موضوع) را در نظر نگرفت.
با این ترفند دوستش را بیرون کرد. 5.
دوگانه:
با کشتن سونکان و فریب شوهر، دوست (خود) را نجات داد.
هیچ کس (این را) مخفی نکرد. عمار کوماری (به راستی) مبارک است. 6.
در اینجا دویست و هشتاد و دومین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 282.5395. ادامه می یابد
بیست و چهار:
در شهری به نام پالائو پادشاهی بود
همه مغازه هایش پر از پول بود.
کینرا ماتی ملکه او بود،
گویا ماه نور (از او) گرفته است. 1.
پسر شاهی بود به نام بیکرام سینگ،
مثل کسی که هیچ زیبایی روی زمین وجود نداشت.
زیبایی او بی نهایت بود
با دیدن (چه کسی) خدایان، غول ها و انسان ها احساس شرمندگی می کردند. 2.
کینرا ماتی عاشق او شد
و او را به خانه اش دعوت کرد.
رابطه جنسی خوبی با او داشت
و غم دل را زدود. 3.
ملکه در لذت دوستش افراط کرد
و با خنده چنین و چنان گفت.
منو از اینجا ببر
اوه عزیزم! یه همچین کاری بکن 4.
میترا گفت هر چی میگم بکن
و نه اینکه راز را به دیگری بگوید.
وقتی برای عبادت به معبد رودرا می روید،
سپس فقط (شما) hitu mitra.5 خود را دریافت خواهید کرد.
(او) از شوهرش پرسید و به معبد رفت
و با یکی از دوستان از آنجا رفتیم.
هیچ کس راز را درک نکرد
و نزد شاه آمد و چنین گفت. 6.
وقتی ملکه به معبد رودرا رفت
بنابراین او جذب شیواجی شد.
او به سجوج (رهایی با حالت اتحاد) رسید.
و غم تولد و مرگ را پایان داد. 7.
پادشاه با شنیدن (این) عاشق وفاداری رودرا شد
و شروع به صدا زدن زن "Dhan Dhan" کرد.
زنی که کار سختی انجام داده است،
او باید هر از گاهی مراقب باشد. 8.
در اینجا دویست و هشتاد و سومین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 283.5403. ادامه می یابد
بیست و چهار:
در جنوب (جهت) پادشاهی بود به نام داچنی سن
که تاج ملکه ای به نام دی (دی) بود.
هیچ ملکه دیگری مانند او وجود نداشت.
او در پایتخت به نام داچنیواتی زندگی می کرد. 1.
خدمتکاری بود به نام داچینی راعی.