خفته ها را بیدار کرده و به اینجا فرستاده اند.
پس با قبول قول شیوا شامبو
دوازده سال در خانه ما بمان. 22.
وقتی در مورد شیوا بانی شنیده شد
سپس حاضر شد با مونی برود.
با شاه رفت
و با ملکه وارد قصر شد. 23.
شاه غذا و نوشیدنی (اشیاء) را پیش گذاشت.
ریخی با دیدن آنها چنین گفت:
این غذا برای ما چیست؟
این ماده (طعام اهل خانه) است. 24.
ما به زنان نگاه نمی کنیم
و این آب میوه ها را بدون فراموشی نمی خورند.
بدون نام خدا (هیچ چیز) کار نمی کند.
وداها این تفاوت را بیان می کنند. 25.
سپس پادشاه او را به عنوان یک حکیم واقعی پذیرفت.
(آن) احمق هیچ چیز نامشخصی را درک نکرد.
سویا ملکه اش با او.
(این گونه) ابله سر خود را تراشید. 26.
پادشاه احمق با دستان خود قاچ پراکنده کرد
و (سپس) او را با آن زن بخوابان.
با در نظر گرفتن او خیلی بزرگ،
اما احمق تفاوت را درک نمی کند. 27.
وقتی زنی فکر می کند شوهرش نگاه نمی کند،
بعد با او خیلی خوش می گذشت.
او را از کنف و تریاک بسیار تغذیه کردند
و معشوق (زن) چهار ساعت با او بازی کرد. 28.
او (زن) در حال افراط و تفریط به فکر کار افتاد
و بر (خود) ترازو بگذار.
شاه نشسته بود و دست می زد.
و با ملکه در داخل (مونی تولایی) رابطه جنسی داشت. 29.
رانی با این نیرنگ میترا را به دست آورد.
پادشاه احمق اجازه دریافت این راز را نداشت.
(پادشاه) روی سنگفرش می نشست و توپ ها را می زد
و در آنجا با ملکه دوست می شد. 30.
ملکه با این ترفند شوهرش را فریب داد
و مرد با زن در نزد (پادشاه) عشق ورزید.
احمق (شاه) تفاوت را درک نکرد
و توسط آن زن فریب خورده است. 31.
در اینجا دویست و نود و چهارمین چاریترا مانتری بوپ سامبد از تریا چاریترا از سری چاریتروپاخیان به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 294.5620. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاه بزرگی بود به نام چانچال سن.
هیچ پادشاه دیگری برابر او نبود.
در خانه او خانمی بود به نام چنچال د (دی).
مثل او که نه زن خدایی بود و نه دختر خدایی. 1.
زیبایی آن قابل اغراق نیست.
که حتی کاما دیو با دیدنش وسوسه شد.
لباس و لباس زیاد پوشیده بود.