(فقط) طولی نکشید و خدمتکار آنجا آمد.
او آمد و تمام ماجرا را برای کومار نقل کرد
که زن پادشاه عاشق تو شده است.
کار (او) از بین رفته است، (فقط یک) تلاش شده است. 5.
حالا (به خانه او برو) و برای موفقیت دعا کن.
از اینجا بروید و وارد خانه او شوید.
هی کومار! زود بیدار شو دیر نکن
و حکیم ملکه را لطفا. 6.
(کنیز) چنانکه چگونه عقل او را به دست آورد
و آوردند و به ملکه پیوستند.
او ملکه را با همه چیز مسخره کرد
و چهار ساعت از شب با هم. 7.
تمام شب با برنامه ریزی گذشت
و مدام در مورد رابطه جنسی صحبت می کرد.
با انجام حالت های مختلف
تمام حرارت شهوت را از بین برد. 8.
شب که گذشت و صبح شد
خیلی از انواع گنجشک شروع به چهچهه زدن کردند.
هر دو در حین کار خسته شدند
و روی همان جگر مست در شیره به خواب رفت. 9.
بعد از خواب، وقتی از خواب بیدار می شوید،
سپس (دوباره) با هم شروع به سکس کردند.
شروع به انجام پوسچرهای مختلف کرد،
که ده برابر کوک شسترا بودند. 10.
بسیار غرق در فعالیت جنسی شد
و قدرت خانه به کلی فراموش شد.
(آن ملکه) در ذهنش اینطور فکر می کرد
و به وضوح به دوست گفت. 11.
اوه عزیزم! تو به من گوش کن
من از امروز خدمتکارت شدم
من کمبود پول ندارم
(بنابراین) بگذار من و تو جایی بیرون برویم. 12.
ای دوست! همچین تلاشی کن
منو ببر
هر دوی آنها صدهبه می پوشند
و با ماندن در یک مکان گنج خواهیم خورد. 13.
مرد به زن گفت:
چگونه می توانم تو را با خودم ببرم؟
بسیاری از نگهبانان اینجا ایستاده اند
که پرندگانی را که در آسمان پرواز می کنند می کشند. 14.
اگر پادشاه من و تو را ببیند
پس بگذار هر دو کشته شویم.
پس شما این کار را انجام دهید
که هیچ کس جز من نمی تواند رازی پیدا کند. 15.
(رانی بلافاصله نقش را بازی کرد) رانی با گفتن «سول سول» روی زمین افتاد.
(اینج لاگان لاگی) گویی مووی واقعی مرده است.
او با گفتن "سلام" شروع به صدا زدن شوهرش کرد.
(او) همه دکترها را صدا کرد. 16.
پادشاه به همه پزشکان گفت
که برخی از راه حل.
به طوری که ملکه نمی تواند بمیرد
و حکیم را دوباره دلپذیر کن. 17.
(در این) زنی خردمند سخن گفت
چه کسی Rati-Kira ملکه را درک کرد.
(گفته شد) یک پزشک خانم داریم.
پزشکان در مورد آن (توانایی) چه فکر می کنند؟ 18.
ای راجان! اگه بهش زنگ بزنی
و از او درمان بگیرید.
(پس او) درنگ نخواهد کرد و ملکه نجات خواهد یافت.
آنگاه حکیم تو دلپذیر خواهد شد. 19.
وقتی شاه این را پذیرفت
پس آن زن خردمند (ودانا) خوانده شد.
مردی که او را به زن تبدیل کرده بودند،
او را دکتر کرد و او را نگه داشت. 20.
سپس کنیز نزد پادشاه رفت
و او را (پزشک مرد) به همسری آورد.
وقتی نبض زن را دید،
پس پادشاه را اینگونه گفت. 21.
ملکه به بیماری سلطنتی (سل) مبتلا شده است.
که به سرعت قابل رفع نیست.
اگر فردی به مدت هشت سال (درمان) شود،
آنگاه غم و اندوهش برطرف می شود. 22.