(و گفت ای برهمن!) یک نگرانی هم در دلت نباشد.
هنگامی که برهمن در مرگ وساطت کرد، در برابر او ظاهر شد و گفت: "در ذهنت نگران نباش، من به خاطر تو دشمنان زیادی را خواهم کشت."
سپس صدایی از پیشانی (بدهکار) شنیده شد
و آواتار Kalki ظاهر شد.
در دست (او) نیزه ای به بلندی شمشیر بود.
سپس صدای هولناکی از زیرزمین معبد شنیده شد و تجسم کالکی خود را نشان داد، او مانند درخت خرما دراز بود، کمر خود را با کبک تزئین کرده بود و بر اسبی زیبا سوار بود.178.
استانزا سیرخاندی
زنگ ها و زنگ های رنگارنگ زیبا طنین انداز می شدند،
صدای بلندی شنیده شد و ارواح قهرمان با بستن زنگ های کوچک دور مچ پا شروع به رقصیدن کردند.
پرچم های گرز، سه تایی، نیزه و نیزه شروع به اهتزاز کردند.
گرزها، سهجانبهها، کوکها و نیزهها مانند ابرهای تیره ساوان میچرخند و تکان میخوردند.179.
تارهای سیاه مار مانند روی بدن پوشیده شده است.
ارتش (با کالکی) جامه های زیبایی پوشیده بود و سیصد دست کالکی بلند شمشیر دولبه اش را بیرون آورد.
اسب (اینج) طوری حرکت می کند که انگار شیری پریده است.
اسب ها مانند پلنگ رشد کردند و شروع به چرخش کردند.180.
ساعت زیباست و صفوف مقدم لشکر (با هم) است.
شیپورها به صدا درآمد و لشکرها در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، رزمندگان از میان لشکرها پیشروی کردند
جنگجویان زیبای جهنده برخاسته اند و پریده اند.
آنها برخاستند و چرخیدند و شمشیرها با تکانها برخورد کردند.181.
SAMANKA STANZA
با دیدنش همه به یکباره فرار کرده اند.
(همانطور که) گفته می شود
به همین ترتیب تزئین می شوند
با دیدن او همه فرار کردند همه به دیدن او طمع کردند.182.
(او) به زیبایی آراسته شده است
دیدن (که) حتی خورشید هم شرمنده است.
عظمت او اینگونه می درخشد
خورشید با دیدن شکل قدرتمند او احساس خجالت می کند و درخشش او نور قدرتمند را به سخره می گیرد.183.
از این رو جنگجویان سرسخت از خشم برافروخته می شوند،
مثل تابه های کوره.
جماعت تیز زبان فریاد می زند،
جنگجویان سرسخت خشمگین مانند کوره آتش می گیرند، گروه قدرتمند جنگجویان حتی خورشید را به تمسخر می گیرند.184.
با برانگیختن خشم، قوی ها رفته اند
یا پادشاهی از دست رفته است.
در دست داشتن اسلحه
سربازان شاه با خشم پیشروی کردند و بازوها و سلاحهای خود را در دست داشتند.185.
تومار استانزا
با رقص زره و سلاح
و با افزایش شدت خشم در ذهن،
با سوار شدن بر بهترین اسب ترکستان
آغشته به فکر جنگیدن، خشمگین شدن، جنگجویان سوار بر اسب، بازوها و اسلحه های خود را تاب می دهند.186.
از عصبانیت دندان هایش را به هم فشار می دهد
و با گفتن حرف خودت
چالش رزمندگان صبور
در خشم خود دندان قروچه می کنند و در خود حرف می زنند و پر از منیت این رزمندگان تیرهای خود را پرتاب می کنند.187.
آواتار کالکی عصبانی شد
و گرفتن تبر در دستان تا زانو (با بازوهای بلند).
همدیگر را زدند