«روز دیگر پس از اقامه نماز بی آلایش باز خواهم گشت» (11).
دوهیرا
"اگر یکی از عاشقانم می خواست با من ملاقات کند، باید به آنجا بیاید."
راجا نتوانست این راز را حل کند اما عاشق آن را درک کرد. (l2)
ساویه
رانی اذعان کرد که خیر او در پشت معبد حضور داشته است.
می خواست با او صحبت کند اما مردد بود.
از طریق خدمتکارش به او گفت که کجا منتظر خواهد بود
(برای او) روز بعد از نماز.(13)
چوپایی
به این ترتیب به شاه به صراحت می گویید
او بدون اینکه راجا را در تاریکی نگه دارد، محل ملاقات را به دوستش رساند و گفت:
که به معبد باوانی خواهم رفت
من برای نماز باوانی به آنجا خواهم رفت و بعد از آن در آن مکان خواهم بود. (l4)
دوهیرا
هر کسی که معشوق من است، ممکن است بیاید و من را آنجا ملاقات کند.
او پیام را به معشوق رساند، اما راجا نتوانست درک کند.(l5)
رانی با این گونه ارتباط به جایی که عاشق بود رفت
اما رجا خوشحال شد که برای اقامه نماز رفته بود.(l6)(1)
هشتاد و هشتمین تمثیل کریتارهای فرخنده گفتگوی راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر. (88) (1551)
چوپایی
یک جات در کشور ماجه زندگی می کرد
در کشور ماجه مردی از طایفه جات هوه می کرد. او از راه کشاورزی امرار معاش می کرد.
(او) شب و روز در مزارع زندگی می کرد.
او هر روز در مزرعه اش مشغول بود. او در جهان به نام رام سینگ معروف بود.
در خانه او خانمی بود به نام رادا.
او در خانواده اش زنی داشت به نام رادا. او فاقد عفت در رفتارش بود.
او هر روز بیدار می شد و به باغبان می رفت
او هر روز نزد باغبانی می رفت و پس از عشق ورزیدن با او برمی گشت.
او (وقتی) نزد شوهرش رفت، ساتو گرفت،
وقتی برای شوهرش غذای جو می آورد، به باغبان برخورد کرد.
لباسش را درآورد و با او همبستر شد.
لباسهایش را درآورد و با او عشق ورزی کرد و سپس (به خانه رسید) غذای جو پخت.(3)
دوهیرا
پس از درست کردن کاری از جو، مجسمه ای را که از خمیر آرد حک شده بود در آن قرار داد.
شبیه آرد جو بود و نمی شد آن را به عنوان کاری گرفت. (4)
چوپایی
(آن) زن با عیش و نوش به سعادت رسید
او پس از اجرای عشق و لذت و لذت بردن احساس خوشبختی کرده بود.
وقتی از خانه باغبان آمدم
هنگامی که از خانه باغبان برگشت، لباس خود را کاملاً آراست.(5)
ساتو گرفت و نزد شوهرش رفت
هنگامی که او به شوهرش غذای کمی تقدیم کرد و لباس ها را رها کرد، خودش را دور او حلقه کرد.
او با دیدن فیل احمق ترسید.
"با دیدن فیل، ترسیدم." او بلافاصله برای شوهرش صدا کرد. (6)
(من) خواب بودم و خواب دیدم
من در خواب عمیقی بودم، وقتی فیلی را دیدم که به دنبال شما حرکت می کند.
ترسیدم و به پاندیت زنگ زدم.