او دیگر به خانه بر نمی گردد
او هرگز به خانه خود باز نمی گردد و نابود می شود.(12)
دوهیرا
هیچ راهی برای ورود وجود ندارد،
شما باید در ظرف آشپزی پنهان شوید تا کسی نتواند آن را مشاهده کند.(13)
چوپایی
از زمانی که بیگم تو را دید،
از وقتی رانی شما را دید، خوردن و آشامیدن را رها کرد.
بهبال با دانستن این که شما به او وسواس دارید بهبال شده است
او در این عبادت، حواس خود را از دست داده و با چشم پوشی از زندگی، دیوانه می شود.(14)
وقتی (او) دایره ای از گل را بر سر می پوشاند
او با دسته گلی که بر سر دارد، مانند خورشید می درخشد.
وقتی (او) می خندد و تکه ای نان را می جود
وقتی خندان آب سوسک را می بلعد، گلویش را جلال می دهد.(15)
دوهیرا
«راجا هرگز هیچ کاری را بدون رضایت او انجام نمی دهد.
با نگاه کردن به چشمان او، حتی کوپید شروع به سرخ شدن می کند. (16)
"بعد از دیدن شما، بدن او خیس عرق است،
«و چنان بر زمین فرود میآید که گویا خزندهای او را نیش زده است.» (17)
با گوش دادن به سخنان زن، خان بسیار هیجان زده شد.
(و گفت) هر چه تو بگویی انجام می دهم و به دیدار او می روم (18).
چوپایی
احمق با شنیدن این سخن خوشحال شد.
احمق، پس از توجه به همه اینها، بسیار خوشحال شد و آماده شد تا ادامه دهد.
(گفتن) هر چه تو بگویی انجام خواهم داد.
"هر راهی که شما پیشنهاد می کنید، من انجام خواهم داد و با رانی ها عشق می ورزم." (19)
دوهیرا
امپراطور که با زیبایی او مسحور شده است، او در عشق من گرفتار شده است.
"من فکر می کنم این بزرگترین شانس و افتخار من است." (20)
چوپایی
(او) این را شنید و راز را در دل خود نگه داشت
راز را در دل داشت و برای هیچ دوستی فاش نمی کرد.
ابتدا زره را در درجه قرار داد.
ورقه ای در ظرف پخت پهن کرد و در آنجا نشست.(21)
دوهیرا
(و دوباره به او گفتند) خان، بیگم از نگاه تو جادو شده است.
و امپراطور شاه جهان را قربانی کرد، خود را به تو فروخت.(22)
چوپایی
(سخی) یافت که پاتان در دگ
او را در ظرف آشپزی گذاشت و به کاخ امپراتور برد.
همه مردم به او (دگ) نگاه می کردند.
مردم دیدند که به آنجا برده شد، اما کسی نتوانست به آن راز شک کند.(23)
(آن درجه) را گرفت و به سوی بیگم رفت.
او (خدمتکار) آن را در نزدیکی رانی جایگزین کرد و رانی او را ثروتمند کرد.
با فرستادن سخی (بیگم) شوهرش را صدا کرد
او را فرستاد تا شوهرش را صدا کند و راز را در گوش او فاش کرد.(24)
دوهیرا
پس از فرستادن کنیز که با امپراتور تماس گرفته بود،