کانسا که بسیار متحیر شده بود در ذهنش فکر کرد که آیا آنها با بیرون آوردن شمشیر کشته می شوند یا خیر
این حقیقت تا چه زمانی پنهان می ماند؟ و او می تواند خود را نجات دهد؟ بنابراین، او در حق خود خواهد بود که فوراً همین ریشه ترس را از بین ببرد.
دوره
کانسا شمشیر خود را (از غلاف) بیرون آورد تا هر دو را بکشد.
کانسا شمشیر خود را درآورد تا هر دوی آنها را بکشد و زن و شوهر با دیدن آن هر دو ترسیدند.
سخنرانی واسودف خطاب به کانسا:
دوره
باسودوا که ترسیده بود (این را به او گفت) و گفت:
واسودف که از ترس غرق شده بود به کانسا گفت: «دواکی را نکش، اما ای پادشاه! هر کس از او متولد شود، او را بکشید.»41.
سخنرانی کانسا در ذهن او:
دوره
باشد که (کودک) از روی علاقه به پسر پنهان شود.
مبادا تحت تأثیر علاقه ای که به پسرش دارد، فرزندانی را از من پنهان کند، بنابراین احساس می کنم ممکن است زندانی شوند.
توضیحاتی در مورد حبس دواکی و واسودف
SWAYYA
(کانز) غل و زنجیر بر پاهایشان انداخت و ماترا آورد.
زنجیر گذاشتن در پاهایشان کانسا آنها را به ماتورا بازگرداند و وقتی مردم از آن مطلع شدند، به شدت از کانسا بد گفتند.
(هر دو) را آورد و در خانه خود (حبس) نگاه داشت و خادمان (خود) را برای نگهبانی آنها قرار داد.
کانسا آنها را در خانهاش زندانی کرد و با ترک سنتهای بزرگانش، خدمتکارانی را به کار گرفت تا مراقب آنها باشند و آنها را ملزم به تسلیم شدن در برابر دستورات او کرد و کاملاً تحت کنترل او باقی ماند.
گفتار شاعر: دوهره
چند روزی گذشت که Kans در ایالت تولید شد
در دوران حکومت ظالمانه کانسا، روزهای زیادی گذشت و به این ترتیب، طبق خط سرنوشت، داستان مسیر جدیدی به خود گرفت.44.
شرح تولد اولین پسر دواکی
دوره