او با گفتن این سخن، راج کومار را دور کرد.
صبح با لباس مرد.
به خانه راج کومار بروید.
هیچ کس تفاوت را درک نکرد. 11.
راج کومار او را به عنوان یک خدمتکار نگه داشت
و در میان اصحاب (اصحاب) جایگاهی داد.
او (راج کومار) شروع به چیدمان غذا و نوشیدنی کرد.
هیچ مرد یا زن دیگری نمی توانست برود. 12.
(او) یک روز پریتام را به شکار برد
و کوزه را پر از شراب کرد.
(او) کوزه را با آب خیس کرد و انداخت (یا آویزان کرد).
مدام از آن آب می خورد. 13.
همه او را با آب اشتباه می گرفتند.
هیچ کس عاقل او آن را با الکل اشتباه نمی گرفت.
وقتی (آنها) به میان نان ها رفتند،
بنابراین دختر به راج کومار گفت. 14.
ای شکوهمند (راج کومار)! تو تشنه ای
(پس) این آب سرد را بنوشید.
(زن) جام را پر کرد و به او آب داد.
همه او را فقط با آب می فهمیدند. 15.
سپس زن کباب را در دست گرفت
و شروع کرد به گفتن، هی راج کومار! میوه نان را بخورید.
آنها فقط برای شما شکسته شده اند.
حالا (شما) انواع میوه های طعم دار می خورید. 16.
وقتی ظهر شد ("نیم روز")،
پس به همه مردم چنین گفت:
همه شما با شاه بروید،
ما جاگان نات را پرستش خواهیم کرد. 17.
همه مردم را با پادشاه فرستاد.
(پشت) زن و مرد هر دو ماندند.
(آنها) پرده را به ده جهت (یعنی - از هر طرف) دراز کردند.
و خندید و با لذت بازی کرد. 18.
دوگانه:
از طریق این شخصیت، هم مرد و هم زن مدام می خندیدند و لذت می بردند.
(آنها) شاه را همراه با مردم فریب دادند، ولی شاه به فکر (چیزی) نبود. 19.
در اینجا فصل 393 Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan به پایان می رسد، همه چیز فرخنده است. 393.6996. ادامه می یابد
بیست و چهار:
پادشاهی به نام چاترا دیو وجود داشت.
شهر او به نام Surrajvati معروف بود.
آمیت چاتورانگانی سنا با او
مثل امواج گنگ جریان داشت. 1.
قاطعانه:
گفته می شد که الکس متی دختر اوست.
او را به عنوان پری، پادمانی، اوشا (پرتا) یا پراکریتی در نظر بگیرید.
یا او را دختر ماه، خدایان یا خورشید بدانیم.
(در واقع) زنی مثل او نبوده و نخواهد آمد. 2.
قبلا چادری بود به نام زلف رای
که بسیار خوش تیپ، با فضیلت و خوش تیپ به حساب می آمد.