پس او مورد نفرت همه مردم است. 4.
داس خندید و به خدمتکار گفت
باشد که عشق را توسعه دهی و با من بیایی.
ما به هیچ چیز نیاز نداریم، ما فقط با انجام فعالیت های جنسی زندگی خواهیم کرد.
ای هنر آواز! حرف من را قبول کن 5.
کنیز که عاشق شد برخاست (با او) و رفت
و لاجا دی ماری حتی به شاه نگاه نکرد.
مردی که با خدمتکار عشق می ورزد،
سرانجام توبه می کند و به مرگ سگی می میرد. 6.
(آنها) در چهار ساعت از چهار کوه بالا رفتند.
او که به کاما افتخار می کرد، از همه حمایت می کرد.
آنها پس از سرگردانی در چهار جهت به شهر (خود) بازگشتند.
گان کالا و تیل چوگان راهی پیدا نکردند.7.
آنها که بسیار خسته بودند، با شکست به زمین افتادند،
گویی بدون زخمی جان باخته اند.
زمانی که هر دوی آنها به شدت احساس گرسنگی کردند
پس خادم با اندوه به کنیز گفت. 8.
ای هنر آواز! از واژن خود عبور می کنید
و لقمه خالى بر دستم بگذار (برای خوردن).
زمانی که غلام چیزی برای خوردن به دست نیاورد
بنابراین در چیت بسیار عصبانی شد. 9.
(او) کنیز را کتک زد و (در نهر) انداخت.
و رفت تا میوه را در سطل بزرگ بچیند.
شیر (حریج) او را در حال خوردن دید
و کنجد را گرفت و خورد. 10.
کنیز در حالی که در رودخانه سرازیر بود به آنجا رسید
جایی که سوار شاه می رفت.
پادشاه با دیدن پریا او را با خود برد.
آن احمق قادر به درک برخی از اسرار نبود. 11.
بیست و چهار:
پادشاه کنیز را از رودخانه بیرون آورد
و روی بانک نشست و اینگونه صحبت کرد.
(پادشاه پرسید) چرا به اینجا آمده ای؟
این (همه جزئیات) را به وضوح به من بگویید. 12.
(کنیز گفت: ای پادشاه!) وقتی به شکار رفتی صد
و برای مدت طولانی به خانه برنگشت.
پس بدون تو خیلی گم شدم
بنابراین در یک نان ضخیم آمد. 13.
وقتی از تشنگی مریض شدم
پس برای نوشیدن آب به ساحل رودخانه رفت.
پا لیز خورد (و من) به رودخانه افتادم.
خیلی مهربانانه آن را از رودخانه بیرون آوردی. 14.
دوگانه:
هی دوست راجکومار! گوش کن، هرگز نباید با افراد فرومایه معاشرت کرد.
(چون) آیا می توان در قایق دم گوسفندی از رودخانه (جعلی) عبور کرد؟ 15
غلام (آن غلام) به رودخانه افتاد و شکمش پر از آب شد.
(با انجام آن) زن مرد، اما پادشاه نتوانست آن را در نظر بگیرد. 16.
غلام میوه خوار توسط یک شیر ('جاچان') گرفتار و نابود شد.