اجساد نفوذ کرده و تکه تکه شده اند، هنوز جنگجویان کلمه افسوس را از دهان خود بر نمی دارند.1817.
رزمندگانی که بی باکانه و بی دریغ در میدان نبرد می جنگیدند و با رها کردن دلبستگی جان خود و گرفتن اسلحه با حریفان درگیر می شدند.
کسانی که با خشم شدید، جنگیدند و در میدان جنگ جان باختند
به قول شاعر همه رفتند تا در بهشت بمانند
همگی خود را خوشبخت می دانند زیرا در بهشت جایگاهی یافته اند.1818.
قهرمانان زیادی در میدان نبرد هستند که پس از نبرد با دشمن بر روی زمین افتاده اند.
عده ای از رزمندگان هنگام جنگ بر روی زمین افتادند و شخصی با دیدن این وضعیت اسفبار هم رزمان با عصبانیت شدید شروع به جنگ کرد.
و در دست گرفتن اسلحه و چالش بر سر کریشنا افتاد
رزمندگان بدون تردید به شهادت رسیدند و شروع به ازدواج با دختران بهشتی کردند.1819.
یک نفر مرد، یک نفر افتاد و یک نفر عصبانی شد
رزمندگان در مقابل یکدیگر مقاومت می کنند و ارابه های خود را توسط ارابه داران خود رانده می کنند
آنها بدون ترس با شمشیر و خنجر خود می جنگند
آنها حتی در حال مقابله با کریشنا هستند که بدون ترس فریاد می کشند، بکش. 1820.
هنگامی که جنگجویان به این ترتیب به مقابل سری کریشنا می آیند، تمام زره های خود را به دست می گیرند.
کریشنا با دیدن رزمندگانی که جلوی او میآمدند، اسلحههای خود را در دست گرفت و با خشم، تیرهایی را به سمت دشمنان پرتاب کرد.
برخی از آنها را زیر پای خود له کرد و برخی دیگر را به زمین زد و دستانش را گرفت
او بسیاری از جنگجویان را در میدان جنگ بی جان کرد.1821.
بسیاری از رزمندگان با مجروح شدن به خانه یاما رفتند
اندام زیبای بسیاری از آنها پر از خون بود و سرشان را بریده بودند
بسیاری از رزمندگان به عنوان تنه های بی سر در میدان پرسه می زنند
بسیاری که از جنگ می ترسیدند و آن را رها می کردند، به پیشگاه شاه رسیدند. 1822.
تمام جنگجویان که از میدان نبرد فرار کرده بودند دور هم جمع شدند و به پادشاه فریاد زدند:
همه جنگجویان که جنگ را رها کرده بودند، به حضور شاه رسیدند و گفتند: «ای شاه! همه رزمندگانی که فرستادی با اسلحه مزین شده اند،
آنها شکست خورده اند و هیچ کدام از ما پیروز نشده ایم
با پرتاب تیرهایش همه را بی جان کرده است.»1823.
رزمندگان اینگونه به شاه گفتند: «ای شاه! به درخواست ما گوش کن
به خانه خود بازگردید و وزیران را برای انجام جنگ اختیار دهید و به همه شهروندان آسایش دهید
شرافت شما تا امروز در آنجا باقی مانده است و با کریشنا مقابله نکرده اید
ما نمیتوانیم حتی در رویای خود در حالی که با کریشنا میجنگیم، به پیروزی امیدوار باشیم.»1824.
دوره
شاه جاراساندا پس از شنیدن این کلمات عصبانی شد و شروع به صحبت کرد
با شنیدن این سخنان، جراسند عصبانی شد و گفت: «من تمام جنگجویان ارتش کریشنا را به محل اقامت یاما می فرستم. 1825.
SWAYYA
اگر حتی ایندرا امروز با تمام قدرت بیاید، من نیز با او مبارزه خواهم کرد
ثریا خود را بسیار قدرتمند میداند، من نیز با او میجنگم و او را به خانه یاما میفرستم
شیوا قدرتمند نیز قبل از خشم من نابود خواهد شد
من آنقدر نیرو دارم، پس آیا من، یک پادشاه، اکنون باید پیش یک شیرفروش فرار کنم؟» 1826.
پادشاه با عصبانیت شدید، چهار لشکر لشکر خود را خطاب قرار داد
تمام ارتش آماده جنگ با کریشنا شدند و اسلحه ها را در دست داشتند
لشکر در جلو حرکت کرد و شاه به دنبال آن رفت
این منظره مانند ابرهای غلیظی بود که در فصل بارانی به جلو می شتابند. 1827.
سخنرانی پادشاه خطاب به کریشنا:
دوره
پادشاه (جاراساندا) سری کریشنا را دید و چنین گفت:
سپس به کریشنا نگاه کرد، پادشاه گفت: "چگونه با کشتریاها که فقط شیرده هستند مبارزه خواهید کرد؟" 1828.
سخنرانی کریشنا خطاب به پادشاه:
SWAYYA
تو خودت را کشتریا می نامی، من با تو جنگ می کنم و تو فرار می کنی