سپس دیو باکاترا که خشمگین شد به آنجا رسید که کریشنا ایستاده بود.2370.
SWAYYA
وقتی به میدان جنگ آمد و سری کریشنا را به چالش کشید و گفت:
او دوباره کریشنا را در صحنه جنگ به چالش کشید و گفت: «به روشی که تو شیشوپال شجاع را کشت، من آنطور نمیمیرم.
وقتی کریشنا جی این نوع سخنرانی را شنید، سری کریشنا دوباره تیر را گرفت.
کریشنا با شنیدن این، تیر خود را در دست گرفت و دشمن را بیهوش کرد و او را بر زمین زد.2371.
او که به هوش آمد، ناپدید شد (از آنجا) و پر از خشم دوباره به میدان جنگ آمد.
هنگامی که دیو باکاترا به هوش آمد، ناپدید شد و سپس با خشم، تحت تأثیر مایا، سر پدر کریشنا را برید و به او نشان داد.
کریشنا به شدت عصبانی بود و اشک از چشمانش سرازیر شد
اکنون دیسک خود را در دست گرفت و بریدن سر دشمن آن را بر زمین انداخت.2372.
پایان فصل با عنوان «کشتن دیو باکاترا».
در حال حاضر شرح کشتن شیطان Vidurath است
سخنان شاعر:
SWAYYA
که برهما و شیوا و غیره به آنها سلام میکنند، (که) همیشه در ذهن خود تأمل کردهاند (یعنی به ذهنشان آوردهاند).
کسانی که در ذهن خود خالق برهما، شیوا و غیره را به یاد آورده اند که خداوند، اقیانوس رحمت بلافاصله در برابر آنها ظاهر شد.
او که نه شکلی دارد و نه رنگی دارد و نه بُعدی و رازش را هر چهار ودا بر زبان آورده اند.
همان تجلی خود، مشغول کشتار در میدان جنگ است.2373.
دوره
وقتی کریشنا عصبانی شد و دو دشمن را در میدان جنگ نابود کرد،
وقتی کریشنا در خشم خود دو دشمن را در جنگ کشت و نفر سوم را که زنده ماند، او نیز به میدان جنگ آمد.2374.
با دندان هر دو لبش را گاز می گرفت و با دو چشمش خیره می شد.
بلرام هر دو لبش را با دندان برید و هر دو چشمش را رقصید، این را به او گفت،2375
SWAYYA
«ای احمق! او که شیاطین مدهو و کیتابه را کشت
او که راوانا، هیرانیاکاشیپو را تمام کرد،
او کانسا، جراسند و پادشاهان کشورهای مختلف را کشت، چرا با او می جنگید؟
تو هیچ نیستی، او دشمنان بسیار بزرگی را به خانه یما فرستاد.2376.
سپس کریشنا به او گفت: «باکاسورا و آغاسورا را کشتم
من کانسا را با گرفتن او از موهایش زمین زدم
جراسند را همراه با بیست و سه واحد نظامی فوقالعادهاش نابود کردم
حالا ممکن است به من بگویید، چه کسی را قوی تر از من می دانید؟»2377.
او در پاسخ گفت و بدین ترتیب مرا با گفتن اینکه با کشتن «باکی» و «بک»، شوالیههای کانسا، ترساند.
سپس او پاسخ داد: "شما با گفتن این جمله مرا می ترسانید که در یک لحظه کانسا، باکاسورا و جراسند، لشکرهای جراسند و غیره را کشته اید.
«از من میپرسی چه کسی از خودت قدرتمندتر است؟ این سنت رزمندگان نیست
و ای کریشنا! آیا شما كشاتریا هستید یا غلات فروش؟2378.
خشم تو را مانند تیغ علف در آتش خشم خود خواهم سوزاند
هر خونی که در بدن توست، آن را در جوشش خود مانند آب از بین خواهم برد
شیام شاعر می گوید وقتی دیگ دلاوری خود را در بیابان تقدیم کنم
«هنگامی که ظرف قدرت خود را بر آتش خشم خود بگذارم، گوشت اندام تو بدون هیچ احتیاطی به خوبی پخته می شود.»2379.
به این ترتیب، هر دو با اختلاف، خود را به نبرد وحشتناکی در میدان جنگ پرداختند
گرد و غبار با پرتاب تیری برخاست که تمام ارابه ها و غیره را پوشانده بود تا صحنه نمایش جنگ را ببیند.
سوریا و چاندرا و دیگر خدایان به خواندن سرودهای ستایش رسیدند
دشمن در نهایت نتوانست بر کریشنا پیروز شود و به اقامتگاه یاما رسید.2380.
در آن جنگ هولناک، کریشنا دشمن را کشت
بدن دیو خدای Vidurath تغییر شکل داد و روی زمین افتاد
(وقتی) سری کریشنا بدن را پر از خون دید، (احساس شفقت) در ذهن (او) پدید آمد.
کریشنا که بدنش را آغشته به خون دید، پر از رحمت و بی علاقگی بود و تیر و کمان خود را رها کرد و گفت: «از امروز دیگر نخواهم جنگید.»2381.