چوپایی
شاه نادان لال ماند
راجا سرش را آویزان نگه داشت و به پایین نگاه می کرد در حالی که پادگان او را می برد.
خیر برای نگهبانان فرستاد،
برنج را که به نگهبانان می دادند، با چشمانی کنده به خوردن ادامه می دادند.(27)
(آن) زن معشوق خود را زنده به خانه آورد
او معشوقش را زنده در خانه اش تحویل داد که نه راجا و نه نگهبانان نتوانستند آن را تشخیص دهند.
هنگامی که سخی پس از تحویل او بازگشت،
رانی پس از ترک او، وقتی دوستانش برگشتند، نفس راحتی کشید.(28)
سپس پادشاه با ملکه عشق ورزی کرد
راجا با رانی عاشق شد و راز را به او گفت
که کسی توهمی در ذهنم ایجاد کرده بود،
"یک بدن فکر بدی در ذهن من ایجاد کرده بود و به همین دلیل است که امروز آمده ام."
سپس ملکه چنین گفت
"لطفا، راجا من، کسی که شما را گمراه کرده است،
به من بگو آنچه او به تو (در مورد من) گفت.
"تو باید آن را برای من فاش کنی وگرنه عشق مرا فراموش می کنی."(30)
وقتی ملکه این را گفت
وقتی رانی اصرار کرد، راجا نام خدمتکار را به او گفت.
(سپس ملکه آن سخی را صدا زد و گفت) آنچه گفتی (به پادشاه) صحت آن را ثابت کن.
شما معتقدید که او صادق است، اگر چنین است، من دعا می کنم، من باید کشته شوم.(31)
یکی ملکه ها را هم مقصر می داند،
"چه کسی می تواند به رانی شک کند که کل کلمه در برابر او سجده می کند."
(ملکه) سخی را دروغگو کشت.
کنیز را که او را دروغگو می پنداشت کشته شد و رجا احمق حقیقت را کشف نکرد.(32)
دوهیرا
او پس از فرار سردار، بر راجا پیروز شده بود.
و با کشتن کنیز، صداقت خود را نیز ثابت کرد.(33)(1)
سیصد و دومین مَثَل گفتگوی کریتارهای فرخنده راجا و وزیر، تکمیل شده با دعای خیر. (132) (2622)
دوهیرا
در اسکله هوگلی، راجا به نام هیمنت سینگ بود. آنجا،
کشتی ها از سراسر جهان می آمدند. (1)
چوپایی
سوجانی کوری همسر زیبای او بود.
سوجان کوماری همسر زیبای او بود. به نظر می رسید که او را از ماه بیرون آورده اند.
کار و تزیینش خیلی زیبا بود.
جوانی او هیچ حد و مرزی نمی شناخت و حتی خدایان، شیاطین، انسان ها و خزندگان در نظر او مسحور شدند.(2).
پادشاه بزرگی بود به نام پارام سینگ.
پارم سینگ پادشاه بزرگی بود. او را بزرگوار می دانستند
فرم بدنش چشمگیر بود.
شخص حالت او مظهر رعد و برق در آسمان بود.(3)
دوهیرا
سوجان کوماری به خاطر خوش تیپی بودنش خیلی افتاد،
اینکه او هوشیاری خود را از دست داد و روی زمین افتاد.(4)
آریل
کنیزش را فرستاد و او را صدا زد.
از عشق ورزی با او لذت می برد،
و سپس با او خداحافظی کنید