چگونه من یک آفتاب پرست شدم، داستان را اکنون تعریف می کنم،2249
KABIT
«پروردگارا! من همیشه صد گاو و طلا به برهمن ها صدقه می دادم
یک گاو که صدقه داده شده بود با گاوهایی که قرار بود هدیه داده شوند مخلوط شد
سپس برهمنی که قبلاً گاو را گرفته بود، آن را شناخت و گفت: "تو دوباره مال خودم را به من می دهی."
او صدقه را نپذیرفت و مرا نفرین کرد که آفتاب پرست شوم و در چاهی زندگی کنم، از این طریق به این حالت رسیده ام.2250.
دوره
با دست زدن به دست تو اکنون تمام گناهانم پاک می شود.
«چون دست تو لمس شد، تمام گناهانم از بین رفت و به این ترتیب ثواب گرفتم که حکیمان پس از تلاوت اسماء روزها به دست میآورند.»2251.
پایان فصل با عنوان "نجات آفتاب پرست پس از بیرون آوردن آن از چاه" در کریشنااتارا در باچیتار ناتاک.
اکنون شرح ورود بالرام به گوکول آغاز می شود
چاوپای
با قرض گرفتن او (دیگ راجه)، سری کریشنا جی به خانه آمد
پس از بازخرید او، خداوند به خانه او آمد و او بالرام را به گوکول فرستاد
(گوکال) آمد و به پای (بالابهادرا) ناندا افتاد.
با رسیدن به گوکول، پای نند بابا را لمس کرد که او را بسیار راحت کرد و هیچ غمی باقی نماند.2252.
SWAYYA
بالاراما که روی پای ناندا افتاد، راه رفت (از آنجا) و به خانه جاسودا آمد.
بالرام پس از دست زدن به پاهای نند به محل یاشدا رسید و با دیدن او سرش را جلوی پای او خم کرد.
شاعر شیام (می گوید) (جاسوده) او را در آغوش گرفت و آنچه را که می اندیشید گفت.
مادری که پسر را در آغوش می گرفت و گریه می کرد گفت: «کریشنا بالاخره به فکر ما افتاد.»2253.
KABIT
وقتی گوپی ها فهمیدند که بالرام آمده است، فکر کردند که کریشنا نیز ممکن است آمده باشد و به این فکر کند.
موهای خود را با زعفران پر می کردند، علامت جلویی را روی پیشانی می گذاشتند و زیور آلات می پوشیدند و در چشمان خود از کولیریوم استفاده می کردند.