مغز سرش مثل شکستن پارچ قیمه فلان تاجر بیرون آمد.173.
به این ترتیب، هنگامی که گذرگاه ایجاد شد، کریشنا همراه با دوستان گوپا خود از سر شیطان بیرون آمد.
همه خدایان از دیدن زنده ماندن کریشنا از حمله مار بزرگ بسیار خوشحال شدند
گاناس و گاندارواس شروع به خواندن آواز کردند و برهما شروع به خواندن وداها کرد.
شادی در ذهن همه وجود داشت و کریشنا و همراهانش، فاتحان ناگا، به سمت خانه خود حرکت کردند.174.
کریشنا از سر دیو بیرون آمد و نه از دهان او، اشباع از خون
همه مثل حکیمی با لباس اخرایی قرمز ایستاده بودند
شاعر برای این منظره تشبیهی نیز آورده است
به نظر می رسید که گوپاها با حمل آجرها روی سر قرمز شده بودند و کریشنا دویده بود و بر بالای ارگ ایستاده بود.175.
پایان «کشتن دیو آقاسورا».
اکنون شرح گوساله ها و گوپاهای دزدیده شده توسط برهما آغاز می شود
SWAYYA
پس از کشتن دیو، همه به بانک یامونا رفتند و غذاها را کنار هم گذاشتند
همه پسرها دور کریشنا جمع شده بودند و فلوتش را در کمرش می گذاشتند، کریشنا احساس لذت زیادی کرد
همه پسرها دور کریشنا جمع شده بودند و فلوتش را در کمرش می گذاشتند، کریشنا احساس لذت زیادی کرد
بلافاصله غذا را مزه دار کردند و با دست چپ به سرعت شروع به خوردن آن کردند و غذای خوش طعم را در دهان کریشنا گذاشتند.176.
شخصی که ترسیده بود شروع به گذاشتن لقمه ها در دهان کریشنا کرد و کسی باعث شد که کریشنا غذا را بخورد.
به این ترتیب شروع به گذاشتن لقمه ها در دهان خود کرد، همه شروع به بازی با کریشنا کردند
در همان زمان، برهما گوساله های آنها را جمع کرد و در یک کلبه بست
همه آنها به جستجوی گوساله های خود رفتند، اما وقتی هیچ گوپا و گوساله ای یافت نشد، خداوند (کریشنا) گوساله ها و گوپاهای جدیدی ایجاد کرد.177.
دوره
وقتی برهما آنها را دزدید
وقتی برهما همه این دزدی ها را انجام داد، در همان لحظه کریشنا گوساله ها را همراه با گوپاها خلق کرد.178.
SWAYYA