وقتي ركماني برادرش ركمي را ديد، خواهر و برادر هر دو بسيار خوشحال شدند.2162.
آنرودا خوب ازدواج کرد.
ازدواج آنیرود بسیار زیبا برگزار شد و خود کریشنا تاج گل عروسی را به او سپرد.
در این میان، رُکمی به فکر قمار افتاد
ركمي به قمار فكر كرد و بلرام را به آن دعوت كرد.2163.
SWAYYA
شاعر شیام (می گوید) سپس رُکمی با بالارام قمار بازی کرد.
رُکمی با بلرام شروع به قمار بازی کرد و بسیاری از پادشاهانی که در آنجا ایستاده بودند، ثروت بیپایان خود را روی چوب گذاشتند.
تمام سهام برای بالارام بود، (اما سری کریشنا) به این ترتیب گفت که سهام روکمی در معرض خطر قرار گرفت.
وقتی روکمی از شرط خود استفاده کرد و از طرف بالرام صحبت کرد، همه آنها قهقهه زدند، کریشنا خوشحال شد، اما بالرام خشمگین شد.2164.
چاوپای
به این ترتیب بارها مسخره شد،
به این ترتیب بلرام که چندین بار عصبانی شده بود به شدت عصبانی شد
(او) برخاست و گرزی را در دست گرفت
او گرز خود را در گرز خود در دست گرفت و همه پادشاهان را زد.2165.
پادشاهان با شور و شوق زیادی سرنگون شده اند.
او پادشاهان زیادی را کشت و آنها بیهوش روی زمین افتادند
آغشته به خون دراز کشیده اند.
آنها که از خون اشباع شده بودند در بهار سرگردان و مست ظاهر شدند.2166.
Balram در آنها به عنوان یک روح پرسه می زند
در میان همه آنها بالرام مانند روحی مانند کالی در روز قیامت پرسه می زد
(یا در غیر این صورت) همانطور که یاماراج با میله می آید،
او مانند یاما در حال حمل عصای خود ظاهر شد.2167.
(از طرف دیگر) رُکمی نیز در حالی که گرز را در دست داشت ایستاد.
ركمي گرز خود را گرفت و برخاست و به شدت خشمگين شد
(او) فرار نکرد، جلو آمد و محکم ایستاد.
فرار نکرد و جلوی بالرام آمد با او جنگید.2168.
سپس بالارام با گرز بر او (رکمی) زد.
هنگامی که بالرام ضربه ای از گرز خود به او زد، او نیز با خشم فراوان گرز خود را به بالرام زد.
(هر دو) خون جاری شد و هر دو سرخ شد (از خون).
هر دو با جریان خون سرخ شدند و مانند مظاهر خشم ظاهر شدند.2169.
دوره
یک جنگجو با دیدن آن می خندید، در حالی که پوزخند می زد
بلرم با ترک جنگ با رُکمی، او را به چالش کشید و بر او افتاد.2170.
SWAYYA
بلرام با گرزش تمام دندان هایش را شکست
هر دو سبیلش را از ریشه درآورد و خون از آنها جاری شد
سپس Balram بسیاری از جنگجویان را کشت
بار دیگر با رُکمی جنگید و گفت: تو را می کشم.
شیام شاعر می گوید بالارام با خشم فزاینده در دل بر رُکمی افتاد.
بلرام با خشم شدید و موهایش بر سرشان ایستاده بود و گرز قدرتمندش را در دست گرفته بود، بر رُکمی افتاد.
جنگجوی دیگری نیز از آن طرف جلو آمد و جنگ هولناکی بین آنها در گرفت
هر دو رزمنده بیهوش به زمین افتادند و در میان مجروحان دیگر مجروح شدند.2172.
چاوپای
آنها یک جنگ دو ساعته داشتند.
نبرد حدود نیمی از روز در آنجا ادامه داشت و هیچ کدام نتوانست دیگری را بکشد
هر دو وحشت زده روی زمین افتادند.
هر دو جنگجو که به شدت آشفته بودند، مانند مردگان زنده بر زمین افتادند.2173.