نه قاره زمین و از خدای ایندرا نمی ترسیدند،
تا آخر جنگیدند و راهی بهشتیان شدند.(39)
دوهیرا
جادوگران آروغ زدن و ارواح زوزه کش شروع به پرسه زدن در اطراف کردند.
قهرمانان با سرهای بریده شمشیر در دستان به دور مزارع می رفتند.(40)
قهرمانان متعددی با شمشیرهای بدون غلاف رو در رو می جنگیدند،
هجوم و مبارزه تا سرحد مرگ، و نیایش با الهه پری، بر زمین فرود آمد.(41)
آن که شنا بلد نبود چگونه می توانست بدون قایق و
پشتیبان نام شماست، دریا را شنا کنید؟(42)
چگونه یک گنگ می تواند شش شسترا را روایت کند، یک فرد لنگ می تواند صعود کند
در بالای کوه ها، کوری می دید و کر می شنید؟(43)
عجایب یک کودک در دوران بارداری، یک راجا و یک ماده غیرقابل درک است.
با برکت تو این را هر چند با اندکی مبالغه نقل کردم.(44)
با اعتقاد به اینکه تو همه جا حاضری، می گویم که این را ارائه کرده ام
با درک محدود خود، و من طعمه این هستم که آن را نخندم.(45)
برای شروع، با ارادت به دانشکده محترم، شگفتی های زنانه را روایت می کنم.
ای توانای بی عاطفه جهانی، مرا قادر ساز تا امواج روایت را در قلب خود بیان کنم.(46)
ساویه
از یک نی می توانی مقام مرا به بلندی تپه های سومر برسانی و هیچ کس به اندازه تو برای فقرا خیرخواه نیست.
هیچ کس به اندازه تو قابل بخشش نیست.
اندک خدمتی که به شما می شود فوراً پاداش فراوانی دارد.
در عصر کال تنها می توان به شمشیر، توانایی و اراده خود وابسته بود.(47)
قهرمانان جاویدان نابود شدند و سرهای پر از غرورشان بر زمین افکنده شد.
خودخواه که هیچ کس دیگری نمی تواند او را مجازات کند، تو با بازوهای نیرومندت غرور را کم کردی.
بار دیگر ایندرا برای حکومت بر آفرینش تأسیس شد و شادی حاصل شد.
شما کمان را می پرستید و هیچ قهرمان دیگری به بزرگی شما وجود ندارد.(48)(1)
این کریتار فرخنده چاندی (الهه) اولین تمثیل کریتارها را به پایان می رساند. با benediction تکمیل شد. (1) (48)
دوهیرا
راجا به نام چیتار سینگ در شهر چیترواتی زندگی می کرد.
او از مال فراوان برخوردار بود و اموال مادی فراوانی داشت، ارابه ها، فیل ها و اسب ها.(1).
ویژگی های ظاهری زیبایی به او داده شده بود
همسران خدایان و شیاطین، ابوالهول های ماده و پری های شهر، همه جادو شده بودند.(2)
پری در حالی که خودش را تزئین می کرد آماده بود تا به ایندرا، راجای آسمانی راجاها برود.
اما او در رؤیت آن رجا، مانند پروانه ای بر روی گل، مانع شد.(3)
آریل
دیدن راجا پری مجذوب شد.
او که قصد ملاقات با او را داشت، با پیام رسان خود تماس گرفت.
او به او گفت: "بدون ملاقات با معشوق، زهر می خورم."
یا رسول الله یا خنجر را در خود فرو می برم (4)
دوهیرا
قاصد راجا وادار کرد تا با او (پری) همدردی کند.
و رجا با ضربات طبل شادمان شد و او را عروس گرفت.(5)
پری پسر زیبایی به دنیا آورد
که به اندازه شیوا قدرتمند و مانند کامدف، کوپید پرشور بود.(6)
راجا سالها لذت عشقبازی با پری را داشت.
اما یک روز پری به سمت دامنه ایندرا پرواز کرد.(7)
راجا بدون همراهی او به شدت آسیب دیده بود و وزیران خود را فراخواند.
او نقاشی های او را آماده کرد و برای ردیابی او در داخل و خارج از کشور، آنها را در همه جا به نمایش گذاشت.(8)