ای کریشنا! چه کسی تو را به جنگ با من برانگیخته است و تو از میدان جنگ فرار نمی کنی
حالا چی باید بکشمت؟ قلب من بسیار متاسف است (برای شما).
رحمت در دلم پدید آمده است، پس چرا تو را بکشم؟ با شنیدن خبر مرگت همه دوستانت نیز در یک لحظه خواهند مرد.»1647.
شری کریشنا با شنیدن این، تیر و کمان را گرفت و عصبانی شد و در مقابل خاراگ سینگ ایستاد.
کریشنا با شنیدن چنین صحبتی با خشم بر خاراگ سینگ افتاد و به گفته شاعر جنگ را برای دو غریس (دوره بسیار کوتاه) ادامه داد.
گاهی کریشنا و گاهی پادشاه باعث می شد که دیگری از ارابه به زمین بیفتد
خنیاگران با دیدن این منظره شروع به ستایش پادشاه و کریشنا کردند.1648.
از این طرف کریشنا بر ارابه خود سوار شد و از طرف دیگر پادشاه خاراگ سینگ از وسیله نقلیه خود بالا رفت.
پادشاه با عصبانیت شمشیر خود را از غلاف بیرون آورد
ارتش پانداواس نیز از خشم به آتش کشیده شد،
به نظر می رسید که صدای اسلحه ها و بازوها تلاوت مانتراهای ودایی بود.1649.
پادشاه با دیدن ارتش دوریودانا، تیرهای خود را باران کرد
او بسیاری از رزمندگان را از ارابه های خود محروم کرد و آنها را به خانه یاما فرستاد
بهیشما پدر، درناچاریا و سایر جنگجویان از جنگ فرار کرده اند و هیچ کس (قبل از پادشاه) نمی ماند.
جنگجویان مانند بهشما و درونا از میدان نبرد فرار کردند و با چشم پوشی از همه امید به پیروزی، دیگر پیش از خاراگ سینگ نیامدند.1650.
دوره
پسر Dronacharya (Ashvasthama) Karna ('Bhanuj') و Kripacharya فرار کرده اند و هیچ کس تحمل نکرده است.
پسر درونا، پسر سوریا و کریپاچاریا با رها کردن استقامت آنها فرار کرد و با دیدن جنگ وحشتناک بورشروا و دوریودانا نیز گریخت.1651.
SWAYYA
یودیشتارا با دیدن همه در حال فرار، نزد لرد کریشنا رفت و گفت:
یودیشتر که همه آنها را در حال فرار دید، به کریشنا گفت: "این پادشاه بسیار قدرتمند است و هیچ کس عقب نشینی نمی کند.
کارنا، بهیشما پیتاما، دروناچاریا، کریپاچاریا، آرجان و بهیما سین و غیره. ما (همه) جنگ بزرگی را به راه انداختهایم.
ما جنگ وحشتناکی با او به راه انداختهایم و کاران، بهشام، پهپاد، کریپاچاریا، آرجونا، بهیما و غیره را با خود بردهایم، اما او حتی اندکی از جنگ کنار نرفت و همه ما مجبور شدیم تسلیم شویم. 1652.
Bhishma، Karna و Duryodhana و Bhima Sen جنگ های زیادی را انجام داده اند.
«بهیشام، کاران، دوریودانا، بهیم و غیره پیگیر بودند و بالرام، کراتوارما، ساتیاک و غیره نیز در ذهن آنها به شدت خشمگین شدند.
«همه رزمندگان در حال شکست هستند
پروردگارا! در حال حاضر چه چیزی در ذهن شما وجود دارد که می خواهید انجام دهید؟ اکنون همه رزمندگان در حال فرار هستند و ما اکنون کنترلی بر آنها نداریم.»1653.
همه گانای رودرا و غیره که آنجا بودند و همه خدایان دیگری که آنجا بودند، همه با هم بر پادشاه خاراگ سینگ افتادند.
این جنگجوی توانا با دیدن همه آنها که آمدند، با کشیدن کمان همه آنها را به چالش کشید
برخی از آنها که مجروح شده بودند به زمین افتادند و برخی ترسان از آنها فرار کردند
جنگجویانی که بدون ترس می جنگیدند، در نهایت توسط شاه کشته شدند.1654.
پس از پیروزی بر سوریا، کوبر، گارودا و غیره، پادشاه گانش را زخمی کرد و او را بیهوش کرد.
وارونا، سوریا و چاندراما با دیدن گانش که روی زمین افتاده بود فرار کردند
قهرمانی مثل شیوا هم رفت و پیش شاه نیامد
هر که به حضور شاه میآمد، در حالی که خشمگین میشد، پادشاه با ضربهی دست او را بر زمین میاندازد.
دوره
برهما به کریشنا گفت: «تو استاد دارما هستی
و در همان زمان شیوا با لبخند به برهما گفت: 1656
SWAYYA
"بسیاری از جنگجویان قدرتمند مانند ما قهرمانانه با پادشاه جنگیده اند، اما هیچ کدام نتوانسته او را بکشد.
سپس شیوا بیشتر به برهما گفت:
«ایندرا، یاما و همه ما جنگی وحشتناک با پادشاه به راه انداختهایم
لشکر چهارده جهان ترسیده است، اما قدرت پادشاه حتی اندکی کاهش نیافته است.»1657.
دوره
در اینجا برهما ("پانکاج-پوت") و شیوا ("ترینین") به فکر می افتند.
به این ترتیب برهما و شیوا از این سو با هم مشورت می کنند و از سوی دیگر خورشید غروب می کند، ماه طلوع می کند و شب فرا می رسد.1658.
چاوپای
هر دو ارتش بسیار مضطرب شده اند