او از همه دنیا زیباتر بود
و او وداها، شاستراس و اسمریتیس را می شناخت. 2.
شوهرش (از جوگی) بسیار می ترسید.
(بنابراین) مردی او را هر روز می خورد.
در چیت خیلی می ترسید
باشد که جوگی فقط او را بخورد. 3.
سپس ملکه خندید و گفت:
ای پادشاه عزیز فانی! گوش کن
چرا چنین تلاشی نمی کنید
اینکه مردم باید با کشتن جوگی ها نجات پیدا کنند. 4.
با گفتن این جمله به شاه
(او) تمام بدن خود را با زیورهای زیبا آراست.
مقدار زیادی از مواد قربانی گرفت
و نیمه شب به جوگی رفت.5.
اول غذا خورد
و سپس مقدار زیادی الکل نوشید.
بعد شروع کردی به خندیدن و گفتن
که آمده ام تا با تو لذت ببرم 6.
دوگانه:
اول به من بگو چگونه غذا می خوری مرد.
سپس با علاقه زیاد مرا در آغوش بگیر و افراط کن.7.
جوگی وقتی این را شنید بسیار خوشحال شد
(و شروع کرد به گفتن که) هیچ جای دنیا شادی مثل امروز نیست. 8.
بیست و چهار:
با هیبت بلند شد
و ملکه را با خود برد.
در حالی که بازویش را گرفته بود، بسیار خوشحال بود.
(اما او) هیچ تفاوتی فکر نمی کرد. 9.
(در آنجا یک) قابلمه بزرگ را دید
و هفت دور از آن را گرفت.
ملکه او را گرفت و در دیگ انداخت.
آنها زنده ها را با بریان کردن آنها می کشتند. 10.
دوگانه:
نجات خود (ملکه) جوگی را کباب کرد.
(به این ترتیب) زن با انجام شخصیت مردم را نجات داد. 11.
در اینجا پایان فصل 216 Mantri Bhup Samvad از Tria Charitra از سری Charitropakhyan است، همه فرخنده است. 216.4134. ادامه می یابد
دوگانه:
فالوکوس پسر پادشاهی دلاور به نام اسکندر بود.
حتی کاما دو ('Sambrari') از دیدن شخصیت و ظاهر آن پسر خجالت می کشید. 1.
بیست و چهار:
وقتی او تاج و تخت را به دست گرفت،
پس اولین جنگ با جنگیر صورت گرفت.
کشورش را گرفتند
و نام خود را سیکندر شاه حفظ کرد. 2.
سپس داریوش شاه را کشت
و سپس به هند آمد.
(اول) پادشاه کانکوبجا (یا آشورجا) را فتح کرد.
(و هر که) جلو آمد بر او چیره شد. 3.