همانطور که کسی مشتی میوه و گل می گیرد تا آن را به پادشاه جنگلی که در آن میوه و گل فراوان است تقدیم کند و سپس به حال خود احساس غرور کند، چگونه می توان او را دوست داشت؟
همانطور که کسی مشتی مروارید را به گنجینه مروارید-اقیانوس می برد و مرواریدهایش را بارها و بارها ستایش می کند، قدردانی نمی کند.
همانطور که کسی یک قطعه کوچک طلا را به کوه سومر (خانه طلا) هدیه می دهد و به طلای خود افتخار می کند، او را احمق می نامند.
به همین ترتیب، اگر کسی از دانش و تفکر صحبت کند و وانمود کند که خود را تسلیم می کند تا گورو واقعی را راضی کند و آن را جلب کند، نمی تواند در طرح های پلید خود برای خشنود ساختن گورو واقعی، استاد تمام زندگی، موفق باشد. (510)