گرفتار تهمت و دلبستگی به مال و زنان دیگران، زهر می خورند و از درد رنج می برند.
آنها به شباد فکر می کنند، اما از ترس و فریب خود رها نمی شوند. ذهن و دهان پر از مایا، مایا است.
با بار کردن بار سنگین و خرد کننده، می میرند تا دوباره متولد شوند و دوباره زندگی خود را تلف می کنند. ||1||
کلام شاباد بسیار زیباست. برای ذهن من خوشایند است
فانی سرگردان در تناسخ گم می شود، با پوشیدن لباس ها و لباس های مختلف. هنگامی که او توسط گورو نجات و محافظت می شود، آنگاه حقیقت را می یابد. ||1||مکث||
او سعی نمیکند با غسل در زیارتگاههای مقدس، شهوتهای خشمگین خود را بشوید. او نام خداوند را دوست ندارد.
جواهر گرانبها را رها می کند و دور می اندازد و از جایی که آمده برمی گردد.
و به این ترتیب در کود حشره ای می شود و در آن جذب می شود.
هر چه بیشتر بچشد، بیشتر بیمار می شود; بدون گورو، صلح و آرامش وجود ندارد. ||2||
با تمرکز آگاهی خود بر خدمت فداکارانه، ستایش او را با شادی می خوانم. من به عنوان گورمخ به خرد معنوی می اندیشم.
سالک بیرون می آید و مناظره کننده می میرد. من یک قربانی هستم، یک قربانی برای گورو، خداوند خالق.
من پست و بدبخت هستم، با درک کم عمق و کاذب. تو مرا به وسيله كلام شاباد خود زينت و سرافراز مي كني.
و هر جا که خودشناسی باشد، تو آنجایی. ای خداوند منجی واقعی، تو ما را نجات می دهی و ما را به آن سو منتقل می کنی. ||3||
کجا بنشینم تا تسبیح تو را بخوانم. کدام یک از ستایش های بی نهایت تو را بخوانم؟
مجهول را نمی توان شناخت. ای خدای غیرقابل دسترس، خداوند متولد نشده، تو پروردگار و سرور ارباب هستی.
چگونه می توانم تو را با هر کس دیگری که می بینم مقایسه کنم؟ همه گدا هستند - شما بخشنده بزرگ هستید.
ناناک که از خود گذشتگی ندارد به درگاه تو می نگرد. لطفاً او را با نام واحدت برکت ده تا آن را در قلب خود ثبت کند. ||4||3||
ملاار، اول مهل:
عروس روحی که از سرور شوهرش لذت نبرده است، با چهره ای نکبت بار می گرید و ناله می کند.
او ناامید می شود، در طناب کارمای خودش گرفتار می شود. بدون گورو، او در فریب شک و تردید سرگردان است. ||1||
پس باران ببار ای ابرها پروردگار شوهرم به خانه آمده است.
من فدای استادم هستم که مرا به دیدار پروردگارم رساند. ||1||مکث||
عشق من، پروردگار و استاد من همیشه تازه است. شب و روز به عبادت عبادی آراسته شده ام.
من رها شده ام و به چشم انداز مبارک دارشان گورو خیره شده ام. عبادت عبادى مرا در تمام اعصار منزّه و سرافراز ساخته است. ||2||
من مال تو هستم؛ سه جهان نیز مال تو هستند. تو مال منی و من مال تو.
با ملاقات با گوروی راستین، خداوند پاک را یافتم. من دیگر هرگز به این اقیانوس جهانی وحشتناک سپرده نخواهم شد. ||3||
اگر عروس روح از دیدن پروردگار شوهرش مملو از لذت شود، پس تزئینات او درست است.
با خداوند معصوم آسمانی، او صادق ترین حق می شود. او با پیروی از آموزههای گورو، به پشتیبانی ناام تکیه میکند. ||4||
او آزاد شده است. گورو پیوندهای او را گشوده است. با تمرکز آگاهی خود بر شباد، او به افتخار می رسد.
ای نانک، نام خداوند در اعماق قلب اوست. او به عنوان گورمخ در اتحادیه او متحد است. ||5||4||
اول مهل، ملاار:
همسران دیگران، ثروت دیگران، طمع، خودپرستی، فساد و زهر.
احساسات شیطانی، تهمت دیگران، میل جنسی و خشم - همه اینها را رها کنید. ||1||
خداوند غیرقابل دسترس و نامتناهی در عمارت خود نشسته است.
آن موجود فروتن که رفتارش با جواهر شاباد گورو هماهنگ است، شهد آمبروسیال را به دست می آورد. ||1||مکث||